امین کاکاوند هستم. عاشق چیزهایی که با غریزهی آدمیزاد جور در نمیآید، یا به قول خارجیها کانتر اینتوییتیو (Counter Intuitive). همین باعث شد که به مباحثی مثل تفکر سیستمی، سیستمهای پیچیده و مباحث این چنینی بسیار علاقهمند شوم. شاید همین ویژگی هم باعث شد که پیوسته به دنبال یادگیری چیزهای جدید باشم، چون همیشه به این اعتقاد داشته و دارم که بدون شک، نوع نگاه امروز من به دنیا، ناقص و خیلی وقتها هم اشتباه است و برای غلبه بر این ضعف بزرگ، باید دائما خودم را به روز نگه دارم و یادگیریام همیشگی باشد.
نوشتن هم برای من، دقیقا یک فعالیت غیر غریزی است. انشاهای مدرسهام، اگر کمک برادرم نبود، همان نمره ۱۸ را هم نصیبم نمیکرد. اما یک روز که به خودم آمدم، دیدم به نوشتن عادت کردهام. همهاش هم با یک دفترچه نارنجی رنگ شروع شد. اولین باری که در آن نوشتم، حس خوبی به من داد و بعد از آن تصمیم گرفتم که هر شب، یک صفحهاش را پر کنم. نوشتم و نوشتم و دیدم تنها نوشتن صرف ارضایم نمیکند. تصمیم گرفتم به فضای بازتری بروم. جایی که شاید چند نفر دیگر هم نوشتههایم را بخوانند. این شد که در سال ۱۳۹۳ وارد دنیای وبلاگ نویسی شدم. اسم وبلاگ را گذاشتم مسیر من. وبلاگی که البته امروز از فضای آنلاین محو شده است. پس از کمی نوشتن بیشتر و عوض کردن وبلاگ، تصمیم گرفتم که در دامنه شخصی خودم بنویسم. همینی که در آن هستید. کاکاوند[دات]می.
برگردیم به کمی عقبتر. میخواهیم وارد داستانی دیگر شویم. داستان زندگی حرفهای من. جایی که با داستان یادگیری و نویسندگی من گره خورده است.
مواد هم مگه خوندن داره؟ (صدای خنده جمع بلند میشود)
سال ۱۳۸۹. با دیدن فیلم Social Network با خودم تصمیم گرفتم هر طور که شده، مثل شخصیت اول فیلم، برنامه نویس بشوم و یک کار بزرگ بکنم. شاید در سال کنکورم ده بار این فیلم را دیدم و انگیزه گرفتم برای تلاش بیشتر. میدیدم و میخواندم تا روزی که نتیجهها آمد. به پیشنهاد مشاورم تصمیم گرفتم وارد رشته بی ربط مواد، اما دانشگاه خفن شریف بشوم و بعد که با این اسب تروا وارد شدم بروم به سراغ فتح دانشکده کامپیوتر! تازه میتوانستم راحتتر هم اپلای کنم.
دوران دانشجویی شروع شد، فکر اپلای از سرم افتاد و انگیزه تغییر رشته هم به هر دلیلی کور شد. رشته مواد را دوست نداشتم، استادهای عجیب و غریب آن دانشکده را هم همینطور، اما هر وقت یک نفر میخواست بامزه بازی در بیاورد و این مواد را به آن مواد ربط بدهد و فکر کند کمدین خفنی هست از این رشته دفاع میکردم اما میدانستم که به هیچ وجه دوست ندارم در آینده در کارهای مرتبط با این رشته فعالیت کنم 🙂 . راستی بعدها فهمیدم که میتوانستم وارد رشته علوم کامپیوتر بشوم، رشته همان شخصیت اول فیلمی که گفتم. آن هم در ترم ۸. اما گذشته که غصه خوردن ندارد، دارد؟
تصمیم گرفتم هر کاری بکنم که حداقل آیندهام به رشته مواد گره نخورد. یک روز در سلف دانشگاه، کلمه Startup Weekend از دهان دوستم پرید و فهمیدم که چیز جالبی است. در پنجمین استارتاپ ویکند که چند هفته بعد از صحبت با دوستم برگزار شد شرکت کردم و به نظرم جالب آمد و از آن به بعد سعی کردم بیشتر در فضاهای این شکلی باشم و در سال ۱۳۹۳ به عنوان نیروی داوطلب در تیم برگزاری کنفرانس وب و موبایل و استارتاپ ویکند دانشگاه شریف حضور پیدا کردم.
من هم باید استارتاپ خودم را داشته باشم
یک روز که در حال تماشای برنامه کلیک بودم، با سایتی به اسم Kickstarter آشنا شدم و به رسم همه آدمهای عاشق استیو جابز استارتاپی آن زمان با خودم فکر کردم باید نمونهاش را در ایران راه اندازی کنم. دیگر قرار بود کراودفاندینگ در ایران را با اسم من بشناسند و خیلی خوشحال بودم. اما یک مشکل وجود داشت. در عمل هیچ مهارتی برای راه اندازی یک کسب و کار به جز ایده دادن نداشتم. به همین راحتی و پس از یک سری هزینههای بی مورد مالی و زمانی، پروژه با شکست روبرو شد. اما با آدمهای جالبی آشنا شدم.
کارمندی در نوک قله
تابستان ۱۳۹۵. مقصد بعدی من یک شتابدهنده نوپا بود به اسم جهش که در دانشگاه شهید بهشتی، مرتفعترین دانشگاه ایران و شاید هم جهان، فعالیت میکرد و ما هم نوک قله آن بودیم. پویا کندری که از دور هم را میشناختیم، پیشنهاد این کار را به من داد. به دلیل مطالعه نسبتا زیاد من و یادگیری مباحث مرتبط با استارتاپها، تصمیم بر این شد که به عنوان طراح و برگزارکننده دورههای آموزشی شتابدهنده و بعدها مدیر برنامه آنجا مشغول به کار شوم.
پس از یک سال کار در این شتابدهنده به این نتیجه رسیدم که اگر هم قرار باشد آدم در یک شتابدهنده کار کند، باید خودش تجربه راه اندازی یک کسب و کار موفق را داشته باشد. به همین خاطر برای بار دوم سعی کردم که یک کسب و کار دیگر راه بیندازم. این بار اما کمی با تجربه بیشتر و یک مهارت جدید که به تازگی در حال یادگیری آن بودم : بازاریابی محتوا. درست همانجایی که مهارت نوشتن من به کارم میآمد.
دیمانسه یعنی چه؟
تابستان ۱۳۹۶. هاشم، محمد و البته من. میخواستیم دیمانسه جایی باشد برای کمک به آدمهای شبیه خودمان تا تجربه ساختن یک سری از چیزهای اطرافمان را داشته باشیم. شروع به کار کردیم و فکر میکردیم که چون تولید محتوای خیلی سبز میکنیم، کارمان خیلی درست است و به زودی یک جامعه از افراد شبیه به خودمان را اطراف خودمان جمع میکنیم. تولید محتوای ما جواب داد و اگر همین الان هم از گوگل بپرسید پرینت سه بعدی چیست و یا پرینترهای سه بعدی چگونه کار میکنند، گوگل به شما پیشنهاد میدهد که اول به سایت ما سر بزنید و بعد به ویکیپدیا یا هر منبع دیگر.
اما مشکل کار این بود که نمیدانستیم چه شکلی از آن پول در بیاوریم! تعداد افرادی که به دنبال یافتن جواب سوالهای بالا بودند هم آنقدرها زیاد نبود و اگر هم به سایت ما میآمدند به دنبال چیزهای دیگری بودند که آنقدرها ربطی به کار ما نداشت.
در همین نقطه بود که فهمیدم بازاریابی محتوا، فقط نوشتن و سئو کردن و تدوین پرونده استراتژی محتوا از روی دست دیگران نیست. به این نتیجه رسیدم که هنوز هم نیاز دارم تجربه کسب کنم و در کنار آدمهایی که قبولشان دارم شاگردی کنم.
(دیمانسه یک پروژه شکست خورده نیست. یعنی هنوز هم گروهی هستند که در پشت صحنه مشغول کار هستند و به چشم انداز آن ایمان دارند. هرچند من تصمیم گرفتم که برای کسب تجربه بیشتر این تیم دوست داشتنی را ترک کنم.)
پایش تجارت الکترونیکی ایران
اسفند ۱۳۹۶. از طریق معرفی یکی از دوستانم، با تیم ECM آشنا شدم. پیش از این کانالشان در تلگرام را دنبال میکردم و با شناخت دورادوری که از مجید دودهکی مدیر این مجموعه داشتم، خیلی دوست داشتم که در کنارشان فعالیت کنم. بعدها که به عنوان محقق یا Researcher وارد این تیم شدم فهمیدم که چطور یک تیم کوچک میتواند کاری را انجام دهد که یک ارگان عریض و طویل دولتی با کلی بودجه باید انجام دهد اما نمیتواند!
از ویژگیهای یک تیم کوچک این است که میتوانی در وقت ناهار، با مدیرت کمی گفتگو کنی و از تجربیات و دیدگاههایش بیاموزی و استفاده کنی و این برای من یک تجربه فوقالعاده است.
شرکت ECM در زمینه تحقیقات بازار آنلاین ایران فعالیت میکند و به جرئت میتوانم بگویم که تنها مجموعهای است که میتواند این ادعا را داشته باشد که دید کاملی نسبت به اکوسیستم استارتاپی و فضای تجارت الکترونیکی ایران دارد و توانسته، گامی موثر در راستای شفافسازی این فضا بردارد. هرچند چشم انداز بلندپروازانه آن به همینجا محدود نمیشود.
فعالیت من در این تیم تا به امروز هم ادامه دارد و هنوز هم در حال یادگیری چیزهای جدید هستم.
چرا مینویسم؟
نوشتن برای من یک سبک زندگی دوست داشتنی است. بارها به دوستانم گفتهام که روزهایی که بیشتر از ۱۰۰۰ کلمه مینویسم نسبت به خودم حس خیلی خوبی دارم. جدای از این، نوشتن به من کمک میکند که به فکرهایم و آموختههایم و در کل به ذهنم سر و سامان بدهم. معمولا از چیزهایی مینویسم که دغدغه خودم باشند. فعلا هم دوست دارم از مباحث زیر بیشتر بنویسم :
- نظم شخصی و افزایش بهرهوری در کار
- بازاریابی و استراتژی کسب و کارهای دیجیتال محتوا محور
- کتابهایی که میخوانم و نوع نگاهم به دنیای اطرافم را دگرگون میکنند
- تجربیات کاری و غیر کاری شخصیام که فکر میکنم باید از آنها یاد بگیرم
- و در نهایت تفکرات متفرقهام در رابطه با هر چیزی که دم دستم باشد
چرا و چطور میتوانید با من در ارتباط باشید؟
اگر فکر میکنید که همفکر هستیم و میتوانیم از گفتگوی با هم لذت ببریم،
اگر فکر میکنید که میتوانم با نوشتن در بعضی زمینههای مرتبط به شما کمک کنم،
اگر در رابطه با نوشتههای من از من سوال دارید،
اگر فکر میکنید که میتوانیم با هم همکاری سازندهای داشته باشیم و تواناییهای من به کسب و کار شما کمک میکند،
و هر موضوعی که به من و نوشتههایم ربط دارد،
میتوانید از طریق ایمیل با من در ارتباط باشید : kakavand.amin93@gmail.com
امیدوارم از مطالعه این بلاگ، لذت ببرید و محتوای آن، روزی برایتان مفید واقع شود.