سری مدل ذهنی (قسمت هفتم) : چطور به صورت کاملا منطقی یک امپراتوری بسازیم و به مریخ هم برویم؟

مطمئنم شما هم دوست ندارید که من به سراغ افرادی مثل ایلان ماسک بروم و مدل ذهنی او را برایتان بررسی کنم. دلایل زیادی هم برای این کار وجود دارد که این کار را نکنم. مهم‌ترین دلیلش هم این است که قبل از من یکی به اسم تیم اربن (Tim Urban) به بهترین شکل این کار را انجام داده و می‌توانید سری مقاله‌های او در مورد ایلان ماسک را مطالعه کنید (+). علاوه بر این، از هر ۱۰ تیتر هر سایت بیزینسی را که نگاه کنید، حداقل یکی در مورد رموز موفقیت ایلان ماسک یا کارهای عجیب و غریبی است که او در شرکت‌هایش انجام می‌دهد. اما در این میان یک نقطه کور از نحوه فکر کردن او هست که کم‌تر به آن پرداخته شده یا حداقل در زبان فارسی، تقریبا چیزی در مورد آن نداریم.

راستش را بخواهید این نوع تفکر، تنها در انحصار ایلان ماسک نیست و بسیاری از افراد از آن استفاده می‌کنند. نمونه‌اش هم، رید هستینگز است که پیش‌تر در موردش صحبت کرده‌ایم. در همان پست گفتیم که رید هستینگز معتقد است :

 با انجام کارهایی که از بروز اشتباهات احمقانه در سیستم جلوگیری می‌کند، شما شرکت را برای کار کردن افراد احمق مناسب می‌کنید.

اما راه حل رید هستینگز برای جلوگیری از تنبل شدن سازمان و ورود افراد احمق به سازمان چه چیزی بود؟

پاسخ به این سوال، دقیقا همان چیزی است که می‌خواهیم امروز در مورد آن صحبت کنیم. مدل ذهنی و نحوه تفکری که شاید به شما کمک کند، به بعضی مسائل، به شکل دیگری نگاه کنید : تفکر بر پایه اصول اولیه. اما تفکر بر پایه اصول اولیه دقیقا چیست؟

تفکر بر پایه اصول اولیه یا آنالوژی؟

بگذارید اول از همه، یک ویدئو از ایلان ماسک را با هم ببینیم :

 

علت این‌که در این قسمت از مدل ذهنی بارها و بارها به سراغ ایلان ماسک می‌رویم، این است که هیچ کس به اندازه او، بر اهمیت این نوع از تفکر تاکید نمی‌کند. همانطور که در این ویدئو هم دیدید، ایلان ماسک در مورد اهمیت تفکر بر پایه اصول اولیه صحبت می‌کند و این نوع تفکر را در مقابل آنالوژی قرار می‌دهد. برای این‌که متوجه شویم فرق این دو مورد چیست بهتر است ابتدا به سراغ آنالوژی برویم. آنالوژی یعنی همان قیاس یا مقایسه کردن.

[پیشنهاد مطالعه : آنالوژی چیست]

همانطور که در معرفی جف بزوس و در سخنرانی تد او دیدیم، به نظر او، به جای مقایسه موج کسب و کارهای اینترنتی با جنون طلا، بهتر است که اینترنت را با الکتریسیته مقایسه کنیم. شاید در ابتدای کشف الکتریسیته، بهترین کاری که می‌توانستیم با آن انجام دهیم تولید نور برای خانه‌هایمان بود. اما با گذشت زمان توانستیم وسائل مختلف برقی مثل یخچال، تلویزیون، ماشین لباسشویی، کامپیوتر و خیلی چیزهای دیگر بسازیم و فراموش نکنیم که همین اینترنتی که الان داریم از آن استفاده می‌کنیم بدون الکتریسیته، بی معنی بود. با همین مقایسه هم می‌شود گفت که شاید در ابتدا به نظر می‌رسید که اینترنت، به درد ساختن صفحات زشت و وبسایت‌هایی می‌خورد که تنها به ارائه خدمات فیزیکی از طریق یک صفحه اینترنتی مشغول هستند، اما به عقیده جف بزوس، اینترنت هم مانند الکتریسیته، با گذشت زمان تکنولوژی‌هایی را به ما معرفی می‌کند که تصورش را هم نمی‌کرده‌ایم. بر پایه همین تفکر، به عقیده جف بزوس، ما هنوز در روزهای اولیه اینترنت هستیم و هنوز باید منتظر فرصت‌های بسیاری باشیم که این تکنولوژی در پیش روی ما قرار می‌دهد.

اما تفکر بر پایه اصول اولیه، به عقیده ایلان ماسک، روش بهتری برای تفکر و استدلال کردن است. شاید هم یک جورهایی بتوان گفت که تفکر با استفاده از آنالوژی همان استدلال استقرایی و تفکر بر پایه اصول اولیه، همان استنتاج کردن است. اما تفکر بر پایه اصول اولیه و تعریف دقیق آن چیست؟

اصول اولیه چیست؟ تفکر بر پایه اصول اولیه چگونه است؟

بیایید اول ببینیم که اصول اولیه دقیقا چه چیزهایی هستند. اصول اولیه یا First Principles به چیزهایی گفته می‌شود که (تا حد ممکن) مطمئن هستیم درست هستند. به طور مثال معادله فیثاغورث یک اصل اولیه است.

تفکر بر پایه اصول اولیه همانطور که از اسمش پیداست، یعنی مسائل را تا جایی که می‌توانیم، به اصول اولیه یا اجزای کوچک‌تری بشکنیم که مطمئن هستیم درست هستند و سپس از آن‌جا شروع به استدلال کنیم و تصویر بزرگتر را با استفاده از این اجزا بسازیم.

حالا بیایید چند مثال را با هم مرور کنیم تا به درک بهتری از این نوع تفکر برسیم.

SpaceX

بیایید به روزهای اولیه تاسیس SpaceX برگردیم. زمانی که ایلان ماسک فکر می‌کرد، می‌تواند با ۲۰ میلیون دلار، سه موشک از روس‌ها بخرد و ماجراجویی‌های خود را شروع کند. اما همانطور که می‌دانیم، این اتفاق نیفتاد. درست در همین لحظه، تفاوت مدل ذهنی ایلان ماسک، با خیلی‌های دیگر معلوم می‌شود. او یک صفحه در لپتاپ خود باز می‌کند و اجزای تشکیل دهنده موشک‌های فضایی به همراه قیمت هر واحد از آن‌ها در بازار را لیست می‌کند. جمع هزینه مواد اولیه مورد نیاز برای ساخت موشک،‌ چیزی در حدود ۲ درصد از قیمت موشک‌های روسی را تشکیل می‌دهد و با در نظر گرفتن هزینه فرایندهای مختلف برای ساخت موشک، باز هم هزینه تمام شده نهایی، بسیار پایین‌تر از قیمت‌های موجود در بازار بود. پس ساختن موشک‌های کوچک‌تر و مناسب با نیاز SpaceX منطقی به نظر می‌رسد و پس از بررسی‌های مختلف، این کار شروع می‌شود.

ایلان ماسک این نوع تفکر را در ساخت باتری‌های خودروهای الکتریکی، باتری‌های خورشیدی، توسعه جاده‌های زیرزمینی و … هم به کار گرفته است.

تفکر استارتاپی بر پایه اصول اولیه

شاید اکثر افراد با خودشان فکر کنند که برای رسیدن به قله‌های موفقیت حرفه‌ای باید صبر کرد و تجربه‌های زیادی را به دست آورد. مانند یک درخت که سال‌ها طول می‌کشد تا بارور شود. همان آنالوژی خودمان. تفکری که البته چندان بی‌راه هم نیست.

اما کسی که تفکر بر پایه اصول اولیه دارد، با خودش فکر می‌کند که اگر ۵ برابر دیگران مطالعه کند، یا ۵ برابر دیگران کار کند، می‌تواند به جای ۲۰ سال، در ۴ سال دانش زیادی به دست بیاورد یا در ۴ سال به موفقیت حرفه‌ای خود برسد. این یعنی همان تفکر استارتاپی که پل گراهام هم از مروجان آن است. استارتاپ یعنی شما چند برابر دیگران کار کنید، به امید اینکه در بازه زمانی ۲-۳ ساله، پولی به دست آورید که بتوانید بازنشسته شوید. چند برابر کار کردنی که سلامت شما را به خطر می‌اندازد و البته، دستاوردها هم قطعی نیستند.

اگر بر پایه اصول اولیه فکر نمی‌کنید، در نتفلیکس جایی ندارید

همانطور که در ابتدای این نوشته گفتیم، یکی از طرفداران پر و پا قرص تفکر بر پایه اصول اولیه، رید هستینگز است. او معتقد است که بهتر است افرادی را استخدام کرد که مهارت تفکر بر پایه اصول اولیه را دارند.

افرادی که می‌توانند بر پایه اصول اولیه فکر کنند، دیگر نیازی ندارند که برای هر تصمیمی، نظر مافوق خود را بپرسند. آن‌ها در مواجهه با هر مسئله‌ای، آن را به اجزای کوچک‌تر تقسیم می‌کنند. اجزایی که قابلیت تطابق دادن با اصول اولیه نتفلیکس را دارد.

هرچند اصول اولیه نتفلیکس، آنقدرها هم ساده نیست و یک پرونده صد و چند صفحه‌ای برای فهماندن همان اصول اولیه به کارکنان، تهیه شده است.

تقویت تفکر بر پایه اصول اولیه (چطور مثل ایلان ماسک به مسائل نگاه کنیم)

بیایید با هم یک مثال معروف در این زمینه را بررسی کنیم. فرض کنید که شما سه وسیله زیر را دارید :

  • یک تانک
  • یک قایق موتوری و یک جفت اسکی روی آب
  • یک دوچرخه

حالا فرض کنید که هر یک از این وسایل، چه اجزایی دارند :

  • تانک : چرخ فلزی، زره‌ها، بدنه تانک، اسلحه
  • قایق موتوری : موتور، بدنه قایق، یک جفت اسکی
  • دوچرخه : صندلی، چرخ‌ها، دنده‌ها، دسته هدایت کننده دوچرخه

حالا به این فکر کنید که با این اجزا، چه چیزی می‌توانید بسازید. شاید یک پاسخ این باشد که می‌توان با ترکیب موتور، چرخ فلزی، اسکی‌ها و صندلی، یک اسنوموبیل درست کرد!

پاسخ شما هر چه که باشد، این مسئله و فکر کردن به پاسخ‌های مختلف، تمرین بسیار خوبی برای تقویت تفکر بر پایه اصول اولیه است.

در واقع این تمرین، یکی از ویژگی‌های مهم تفکر بر پایه اصول اولیه را در شما تقویت می‌کند. نگاه کردن به جاهایی که دیگران به آن نگاه نمی‌کنند.

شاید شما هم نقل قول معروف فورد را شنیده باشید :

اگر من از مردم می‌پرسیدم که چه چیزی می‌خواهند، آن‌ها هم در جواب می‌گفتند اسب‌های سریع‌تر.

اما فورد و نوآوران دیگری که اولین نمونه‌ خودروهای امروزی را توسعه دادند، طور دیگری به این مسئله نگاه کردند. یک سیستم حمل و نقل در اوایل قرن بیستم از اجزای مختلفی تشکیل می‌شد : کالسکه که محل قرارگیری مسافران بود، اسب که نیروی محرکه این سیستم به حساب می‌آمد و کالسکه‌ران که هدایت اسب را به عهده داشت. با توسعه موتورهای مختلف دیزلی که پیش از آن در صنایع ریلی و دریایی صورت گرفته بود، نیروی محرکه این سیستم حمل و نقل، می‌توانست به روش‌های بهتری هم تامین شود. پس آن‌ها تصمیم گرفتند که جای اسب را با موتور عوض کنند.

امروزه هم، با توسعه سیستم‌های یادگیری ماشینی و هوش مصنوعی، جایگزین‌های بهتری برای رانندگی انسان‌ها شکل گرفته و توسعه خودروهای خودران، ادامه همان راه قبلی است.

موتورها، در صنایع ریلی و دریایی توسعه پیدا کرده بودند، اما اکثر مردم هنوز هم برای تامین نیروی محرکه کالسکه‌های خود از اسب استفاده می‌کردند. استفاده از مثال‌های متفرقه و گاه بی ربط باعث می‌شود که یاد بگیریم، بهترین راه حل لزوما در جایی نیست که همه به دنبال آن هستند.

محدودیت‌های تفکر بر پایه اصول اولیه

همه چیزهایی که تا به اینجای این پست گفتیم، مزایای تفکر بر پایه اصول اولیه بود. اما راستش این نوع تفکر، محدودیت‌های خاص خودش را هم دارد.

مشکل اساسی که شاید به نظر من مهم‌ترین آن‌ها باشد، انرژی‌بر بودن این روش نسبت به روش‌های دیگر از جمله آنالوژی است. در این روش شما باید هزینه‌های مالی و زمانی و … بیشتری را صرف رسیدن به پاسخ‌های احتمالی‌تان بکنید. فرض کنید برای هر مسئله‌ای که سر راهتان سبز می‌شود، ساعت‌ها وقت صرف کنید و آن مسئله را بشکافید و چندین لایه عمیق شوید تا به اجزای اولیه تشکیل دهنده آن برسید. با پیچیده‌تر شدن مسئله، اجزای‌ اولیه آن هم سخت‌تر به دست می‌آید. حالا با داشتن اجزای اولیه باید سعی کنید تا یک بنای دیگر را از نو بسازید. کاری که به تخصص و تجربه نیاز دارد. اگر در این بخش تخصص و دانش مناسب وجود نداشته باشد، هیچ کاری از پیش نمی‌برید. شاید دلیل این‌که ایلان ماسک بیشتر تکست بوک‌های مرتبط با علوم فضایی و ساخت موشک و … را مطالعه کرده بود به همین خاطر بود.

نداشتن دانش مانند این است که شما تمام فرمول‌های پایه‌ای فیزیک را به یک کودک بدهید. این کودک هیچ وقت نمی‌تواند به نتایج خاصی برسد. چون دانش فیزیکی ندارد و نمی‌داند که هر کدام از این فرمول‌ها به چه کاری می‌آیند. اما همین فرمول‌ها در دستان انیشتین و شرودینگرها، پارادایم‌های جدیدی را ایجاد کردند.

پس اولین نکته در به کارگیری این نوع تفکر این است که انتظاراتتان را بسیار پایین بیاورید و از مسائل کوچک شروع کنید.

اما محدودیت‌های این نوع تفکر به همین‌جا ختم نمی‌شود. یکی از محدودیت‌های دیگر این نوع تفکر این است که ما معمولا سعی می‌کنیم فرم را بهبود بدهیم و به کارکرد اصلی توجه چندانی نمی‌کنیم.

اجازه بدهید یک مثال بزنیم.

توجه به فرم یعنی از خودمان بپرسیم که ماشین‌های پرنده که روزی به دنبال آن‌ها بودیم کجا هستند؟ پس آن بلند‌پروازی‌ها چه شد؟

اما اگر بر پایه اصول اولیه فکر کنیم و به جهان اطراف خود نگاه کنیم، می‌بینیم که وسایل نقلیه که در آسمان حرکت می‌کنند، از چندین دهه قبل وجود دارند : هواپیما‌ها و هلی‌کوپترها!

مشکل ما این است که به فرم‌ها بیشتر از کارکردهای اصلی توجه می‌کنیم. در نتیجه به جای بهبود کارکردها، به دنبال بهبود فرم‌ها می‌رویم. ماشین پرنده ما باید یک اتومبیل باشد که در جاده هم می‌تواند حرکت کند و ناگهان تبدیل به هواپیما شود.

این دو محدودیت به نظر می‌رسد که جدی‌ترین سدها در مقابل استفاده از تفکر بر پایه اصول اولیه باشند.

جمع‌بندی در چند خط

تفکر بر پایه اصول اولیه یکی از روش‌های حل مسئله است که توسط افراد مهمی مثل ایلان ماسک، رید هستینگز، هنری فورد و از همه مهم‌تر سقراط (بله همان سقراط خودمان که در واقع می‌توان گفت مبدع این نوع تفکر بوده) مورد استفاده قرار گرفته و می‌گیرد.

در این روش ابتدا فرضیات خود را مورد پرسش قرار می‌دهید و این کار را تا جایی ادامه می‌دهید که مسئله‌تان را به کوچک‌ترین اجزای تشکیل‌دهنده آن بشکنید. نکته مهم این است که تا جای ممکن مطمئن هستید که این اجزای کوچک، درست هستند. در نهایت آن اجزا را طوری کنار هم می‌چینید که به یک تصویر جدید برسید.

به طور مثال، وقتی که ایلان ماسک فهمید برای هر موشک، باید چیزی در حدود ۸ میلیون دلار بپردازد، تمام اجزای تشکیل دهنده موشک را لیست کرد و دید می‌تواند با رقمی بسیار کم‌تر از این مقدار، خودش موشک‌ها را بسازد.

این نوع تفکر البته محدودیت‌های خاص خود را دارد که از جمله مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به انرژی‌بر بودن و همچنین توجه بیش از حد ما به فرم به جای کارکرد اشاره کرد.

این نوع تفکر در مقابل آنالوژی قرار می‌گیرد که به معنی قیاس کردن است. اهمیت این نوع تفکر در اینجا مشخص می‌شود که شما با تفکر معمولی، شاید به فکر بهبود یک دوچرخه باشید، اما با این نوع تفکر، شما می‌توانید به جای دوچرخه، یک اسنوموبیل داشته باشید.

برای استفاده از این روش حل مسئله، بهتر است از مسائل کوچک شروع کنید و فراموش نکنید که قدرت این روش، به معنی بی اهمیت بودن روش‌های دیگر مانند آنالوژی نیست. در واقع بهتر است که تمامی این روش‌ها را با توجه به شرایط و نیازهایمان به کار بگیریم.

 

منبع : (+)

#مدل_ذهنی

5 دیدگاه On سری مدل ذهنی (قسمت هفتم) : چطور به صورت کاملا منطقی یک امپراتوری بسازیم و به مریخ هم برویم؟

  • سلام ارادتمند.
    تشکر می کنم از شما . از خواندن مطالب ارزشمندتان بسیار لذت می برم .
    لطفا کتابی در زمینه تفکر بر پایه اصول اولیه معرفی کنید.
    ممنونم

    • راستش من کتابی در این زمینه نخوندم و بیشتر کنجکاوی و وبگردی خودم بوده.
      این پست از تیم اربن البته خیلی خوب و مفصله و بعدها قسمتی از کتابش در مورد ایلان ماسک شده.
      اما اگر دوست دارین بیشتر مطالعه کنید این نوع تفکر یکی از زیرمجموعه‌های تفکر نقادانه هست که میتونید منابعش رو مطالعه کنید.

  • خیلی خیلی زیبا و به من درس های زیادی از نوع تفکر کردن یاد داد .

    انگار انالوژی یه جوری مقایسه برای درک روند در آینده هست و تفکر بر اساس اصول پایه یه جوری برای خلق نواوری و تغییر در آینده .

  • سلام. امروزم را با مطالب مدل ذهنی شما استارت زدم الان حس خوبی دارم چون هم یه دوست خوب پیدا کردم و هم اینکه سلول های مغزم یه کوچولو تکون خورد متشکرم از شما. شاد شادو آروم باشی

جوابی بنویسید:

آدرس ایمیل شما به صورت عمومی منتشر نخواهد شد.