با هر معیاری که نگاه کنیم، ناوال راویکانت (Naval Ravikant) انسان عجیبی است. سرمایهگذار و کارآفرین، شاید کماهمیتترین صفاتی باشد که میتوان به او نسبت داد. او به معنی واقعی کلمه، یک فیلسوف و عارف از سرزمین هفتاد و دو ملت یا همان هندوستان سحرآمیز است که به صورت اتفاقی سر از دنیای استارتاپها هم در آورده است.
اما اهمیت مدل ذهنی او، به عجیب و غریب بودنش نیست. ناوال راویکانت، یکی از صداهایی است که از درون خود سیلیکون ولی، بر خلاف خیلی از افسانههای رایج استارتاپی، سعی میکند واقعیات را آنطور که هست روایت کند (یا حداقل تلاشش را میکند).
با اینکه در شرکتهای موفقی چون توییتر و اوبر سرمایهگذاری کرده، و فرصت بزرگی برای داستانپردازیهای مختلف از قدرتهای افسانهای خود در تشخیص فرصتهای منحصر به فرد دارد، میگوید که شانس آورده است. شانس آورده و در زمان درست (دهه نود و اوایل قرن ۲۱)، در مکان درست (سیلیکون ولی) بوده و به قول خودش دارتهای زیادی پرتاب کرده که از قضا، برخی از این دارتها به هدف خوردهاند. همانطور که بودن در لسآنجلس شانس موفقیت در سینما و بودن در نیویورک شانس موفقیت در بازارهای مالی را افزایش میدهد، زندگی در سیلیکون ولی هم شانس او را در دنیای سرمایهگذاری و استارتاپها افزایش داده است.
در این قسمت از سری مدل ذهنی، میخواهیم پای صحبتهای او بنشینیم و از همنشینی با او، لذت ببریم.
از دهلی تا نیویورک
همه چیز از مهاجرت یک مادر تنها با دو فرزند ۹ و ۱۱ سالهاش آغاز شد. فرزندانی که شاهد سختیهای بسیاری بودند و تلاشهای بیش از حد مادرشان برای دوام آوردن در محیط جدید را میدیدند. مادری که هر روز دو شیفت کار میکرد تا بتواند فرزندانش را سیر کند. ناوال راویکانت به یاد میآورد که همین سختیها بود که شخصیت او را شکل داد. وقتی که رویای آمریکایی که تنها پشت ویترینها بود، او را به سمت خود میکشید و در حالی که دماغش را به شیشه میچسباند آرزو میکرد که به چیزهای آن طرف شیشه برسد. کودکی که بعدها به یک فرد سرسخت و بسیار رقابتی تبدیل شد که میخواست همیشه برنده باشد. این باعث میشد که در مواجهه با هر چیزی، در آن عمیق شود و برای مسلط شدن به فضای مورد نظر بسیار تلاش کند. همانطور که ناوال راویکانت به یاد میآورد، همه چیزهایی که امروز به نقاط قوتش تبدیل شدهاند، روزگاری برایش سختیهای غیر قابل تحملی را هم ایجاده کردهاند.
اما روحیه شرقی او، خوی جنگاوری او را تلطیف کرد و به مرور زمان فهمید که این سبک زندگی آنقدرها هم مفید نیست. به نظر ناوال راویکانت ما در دنیایی زندگی میکنیم که رسانهها در مورد انسانهایی مانند لری پیج و ایلان ماسک صحبت میکنند و با روایت موفقیت آنها، به ما تلقین میکنند که اگر ایلان ماسک نیستیم پس یک بازنده هستیم. مهم نیست که دستاوردهای ما چیست، چون دستاوردهای ما به بزرگی آنها نیست، هیچ اهمیتی ندارد. چون ما هم میتوانستیم هر چه که میخواستیم را داشته باشیم. رویای آمریکایی است دیگر. این رویای آمریکایی باعث میشود که ما همیشه ناراحت باشیم. شاید به همین دلیل است که او عاشق نقل قول زیر است :
اشتیاق قراردادی است که با خود میبندیم، تا وقتی که به چیزی نرسیدهایم خوشحال نباشیم! (توییت)
امروز ناوال بیشتر به دنبال کم کردن فشار زندگیاش است و به قول خودش به شاد بودن و بودن در لحظه بیشتر اهمیت میدهد. اما هنوز هم آن سرسختی در او باقی مانده و دوست دارد به ناوال ۱۰ سال قبل بگوید که کمی بیشتر صبر کن و استرس بیش از حد نداشته باش. چیزی که به احتمال زیاد هر ۱۰ سال، به ۱۰ سال پیش خودش میگوید.
چه کسی موفق است؟ موفقیت چیست؟
به نظر ناوال راویکانت، ما تنها وقتی به افراد برچسب موفق را میزنیم که از میدان بازی، پیروز بیرون بیایند. یک ورزشکار وقتی که در رشته ورزشی خود مقام میآورد و یک کارآفرین هم وقتی که در دنیای بیزینس سر و صدا میکند موفق هستند.
چند سال قبلتر او افرادی را موفق میدانست که چیزهای ارزشمندی را خلق و به دنیای ما اضافه کردند. افرادی مانند استیو جابز، مارک اندریسن (از موسسین نت اسکیپ)، ساتوشی ناکوموتو (خالق بیت کوین) و … به نظر او آدمهای موفقی بودند.
امروز اما به نظر او، کسانی موفق هستند که به کل از بازی خارج شدهاند و فراتر از آن رفتهاند. افرادی که کنترل ذهنی و آگاهی فوقالعادهای دارند و هیچ نیازی به دیگران ندارند. افرادی مانند کریشنامورتی. کسی که تاثیر بسیاری روی مدل ذهنی امروز ناوال دارد.
بستری برای کارآفرینان برای کمک به دیگر کارآفرینان
در دنیای استارتاپها، ناوال راویکانت را با انجللیست (AngelList) میشناسند. وبسایتی که به استارتاپها کمک میکند تا سرمایه و منابع انسانی مورد نیاز خود را جذب کنند.
انجللیست ابتدا با یک وبلاگ شروع به کار کرد. وبلاگی به اسم ونچرهک (Venture Hack). این وبلاگ برای کمک که موسسین استارتاپها تاسیس شده بود تا با آموزش به آنها کمک کند که فرایند جذب سرمایه بهتری داشته باشند. پس از مدتی که این وبلاگ توجه مخاطبان را به خود جلب کرد، نیازهای جدیدی به وجود آمدند. ونچر هک برای آنها از قراردادها و سرمایهگذاران مناسب میگفت و حالا آنها به دنبال این بودند که چطور میتوانند به قراردادهای خوب دسترسی داشته باشند و با چه کسانی میتوانند مذاکره کنند؟ اینجا بود که انجللیست متولد شد. انجللیست محصولی است که قرار بود پاسخگوی این دسته از نیازهای کارآفرینان باشد.
به گفته ناوال راویکانت، پس از گذشت چند سال، او و همکارانش فهمیدند که مشکل بزرگتری از جذب سرمایه وجود دارد و آن هم این است که چطور میشود از دیگران برای رشد کسب و کار کمک گرفت و نیروی کاری مناسب پیدا کرد و رفته رفته محصول AngelList گستردهتر شد تا به این دسته از نیازها پاسخ بدهد.
همه ما فریلنسر خواهیم شد
ناوال راویکانت معتقد است که در یک بازه زمانی طولانی (مثلا ۵۰ یا ۱۰۰ سال آینده)، هرکس برای خودش کار خواهد کرد. این موضوع تاثیرگرفته از انقلاب اطلاعات است که روند انقلاب صنعتی را برعکس کرد. انقلاب صنعتی، انسانهای زیادی را دور هم جمع کرد تا در قالب سازمانهای مکانیکی بتوانند به اهداف بزرگتر دست پیدا کنند. اما انقلاب اطلاعات سدهای ارتباطی را از بین برد و سازمانها را بهینهتر کرد. اینها باعث شد که یک سازمان، با تعداد نیروی انسانی کمتر هم بتواند به اهدافش دست پیدا کند و به جای ۱۰۰۰ نفر، با ۱۰۰ نفر و کمتر به اهدافش برسد. به نظر ناوال راویکانت این روند ادامه پیدا خواهد کرد و ما در آینده نزدیک تعداد بیشتری از شرکتهای ده نفره و حتی کمتر را خواهیم دید و در نهایت این تعداد به یک نفر میرسد.
آیندهای که در آن وقتی که از خواب بیدار میشوید و لپتاپ خود (یا هر دیوایس دیگر) را باز میکنید، میبینید که برای شما پیشنهاد کارهای مختلف آمده است. هر کدام را که بخواهید با مبلغ توافقی انجام میدهید و بر اساس کیفیت کار خود امتیاز میگیرید. هر وقت که بخواهید مرخصی دارید و هر وقت که بخواهید کار میکنید. در واقع در آینده، همه ما فریلنسر خواهیم شد.
در این دنیای جدید، برندینگ شخصی بیش از پیش اهمیت پیدا میکند. ناوال راویکانت مثال خبرنگاران نیویورک تایمز را میزند که روی توییتر برند شخصی خود را ساختهاند که این برند شخصی، به تنهایی با کار در نیویورک تایمز به دست نمیآمد.
اگر میخواهید ناوال در هیئت مدیرهتان باشد …
ناوال راویکانت، سرمایهگذاری است که استارتاپها نه تنها برای سرمایهاش، که برای مشاوره گرفتن از او و استفاده از تجربیاتش سر و دست میشکنند. او پس از سالها سر و کله زدن با جماعت استارتاپی، به این نتیجه رسیده که موسسین خوب، یک سری ویژگی دارند و او بر همین اساس، پیشنهاد دریافت سهام و بودن در هیئت مدیره را قبول میکند. اما این ویژگیها چه چیزهایی هستند؟
اولین ویژگی هوش و دانایی است. این که موسسین یک استارتاپ نگاه عمیقی به مسائل و بینش و دانش گستردهای نسبت به حوزه فعالیت خود داشته باشند و در یک کلام بدانند که دارند چه کار میکنند. به نظر او این مورد هیچ ربطی به سن ندارد.
دومین مورد انرژی است. یک موسس باید بتواند در بلندمدت انرژی خود را حفظ کند. تاسیس یک استارتاپ کار بسیار سختی است چون همیشه مواردی که به ما انگیزه میدهند وجود ندارند و تنها کسانی که میتوانند پایداری داشته باشند پیروز میشوند.
سومین مورد هم راستی و درستی است. این که شخصیتی یکپارچه داشته باشند. اخلاقی بودن کار سودآوری نیست و اگر اینطور نبود، همه اخلاقی عمل میکردند. به همین دلیل آدمهای بسیار کمی هستند که اخلاقیات را در تصمیمات خود در نظر میگیرند.
به نظر ناوال راویکانت صداقت هم یکی از کلیدیترین ویژگیهای شخصیتی است که بسیار به آن اهمیت میدهد. نقل قولی که از ریچارد فاینمن میکند گویای این نکته مهم است :
شما نباید هیچ وقت خودتان را گول بزنید، و راحتترین کسی که میتوانید گول بزنید خود شما هستید. (توییت)
مواردی که ناوال راویکانت به آنها اشاره میکند محدود به همین سه مورد نمیشود. او دوست دارد با کسانی کار کند که از آنها چیزهای جدیدی یاد میگیرد و رفت و آمد با آنها، او را به آدم باهوشتری تبدیل میکند و به نظرش بهترین کسانی که میشود با آنها کاری را شروع کرد از این دسته هستند.
به نظر او، در دنیای استارتاپها شما به این دلیل پول به دست میآورید که وقتی همه در اشتباه هستند، شما نظر درستی دارید. نکتهای که تیم فریس در مصاحبه آن را به این شکل بیان میکند که تا به حال یک موسس موفق را هم ندیده که با شاید و اما و اگر در مورد ایدهاش صحبت کند. موسسین موفق همیشه یک چشم انداز شفاف دارند و با ایمان کامل به آن صحبت میکنند.
شرکتهای موفق جدید، شبیه هیچ چیز قبل از خودشان نیستند
شرکتهای جدیدی که بازارها و صنایع را متحول میکنند، همیشه عجیب به نظر میرسند. تقریبا میتوان گفت که هیچ شرکت بزرگ جدیدی نیست که از الگوهای قبلی پیروی کند. این چیزی است که ناوال راویکانت بسیار بر آن تاکید میکند. این نکتهای است که به راحتی فراموش میشود و اکثر سرمایهگذاران هم به همین دلیل، فرصتهای بزرگی را از دست میدهند.
پیش از نت اسکیپ، باور عموم افراد بر این بود که از اینترنت نمیتوان پول زیادی به دست آورد.
پیش از مایکروسافت، اکثر افراد بر این عقیده بودند که پول در سختافزار است، نه نرمافزار.
پیش از اپل، همه فکر میکردند که کسب و کارهایی مثل IBM که مشتری سازمانی دارند موفق میشوند و هدف قرار دادن مشتریان معمولی سودآور نیست.
پیش از اوبر همه فکر میکردند که فرصتهای اصلی در نرمافزار و چیزهای آنلاین است و نه در مدیریت ساختارهای فیزیکی مثل تاکسیها و …
(توییت)
در واقع این شرکتها، همیشه نگاه ما به دنیای اطراف را دگرگون میکنند.
پس باور عمومی همیشه اشتباه است.
توصیه دیگری که ناوال راویکانت به سرمایهگذاران خطرپذیر دارد، این است که اگر در یک سرمایهگذاری شکست خوردید، این که دیگر در آن فضا سرمایهگذاری نکنید یک اشتباه بزرگ است. سرمایهگذاری در یک حوزه، دانش و ارتباطات زیادی ایجاد میکند که میتواند زمینهساز موفقیتهای بعدی باشد. مثال بسیار جالب آن هم سکویا (Sequoia) است که در دهه ۹۰ میلادی، در یک استارتاپ تحویل خواروبار WebVan سرمایهگذاری میکند. سرمایهگذاری که پس از حدود سه سال با شکست مواجه میشود. اما سکویا از این تجربه استفاده میکند و در اینستاکارت (Instacart) سرمایهگذاری میکند که یکی از موفقترین استارتاپهای تحویل مواد غذایی است.
کتاب و بلاگ در عصر توییتر
میرسیم به بخشی که از قضا من خیلی دوستش دارم. صحبت از کتابها.
ناوال راویکانت هم مانند پاتریک کالیسون به کتابهای قدیمی، اهمیت بیشتری میدهد. دلیلش هم ساده است. به نظر او مسائل هرچقدر که قدیمیتر باشند، راهحلهای قدیمیتری هم دارند. اگر شما بخواهید با هواپیما پرواز کنید، باید کتابهای مدرنی را بخوانید که در رابطه با پرواز با هواپیما نوشته شدهاند، اما اگر میخواهید بدانید که چطور بدن خود را سالم نگه دارید و … بهتر است که به کتابهای قدیمی مراجعه کنید. چون این کتابها از فیلتر قرون و انسانهای بسیاری رد شدهاند تا به ما رسیدهاند و این مسائل بسیار قدیمی هستند و به راهحلهای با اعتبار و قدمت بیشتری هم نیاز دارند. مثلا شاید برای شما هم جالب باشد که ناوال راویکانت برای درک مسئله تکامل، کتاب خود چارلز داروین را پیشنهاد میدهد. کتابی که اشتباهاتش بسیار کم و قابل چشمپوشی است و مسائل عمیقی را مطرح میکند که هنوز هم به دنبال اثبات و بررسی آنها هستیم.
علاوه بر این، ناوال راویکانت معتقد است که در مطالعه، باید به دنبال ساختن مهارتها بود و اینطور نیست که ناگهان با ایدهای مواجه شویم که زندگیمان را دگرگون کند. همه چیز از دیدگاه ناوال مهارت است، مهارت سرمایهگذاری، مهارت ارتباطی، مهارت تغذیه و … . این مهارتها هستند که باید به آنها اهمیت بدهیم و به صورت پیوسته روی آنها کار کنیم و کتابها در این زمینه به ما کمک بسیاری میکنند.
به نظرش اکثر کتابهای بیزینسی، معمولا یک سری ایدههای ساده هستند که لای تعداد زیادی کاغذ پیچیده شدهاند و بهترین کتاب بیزینسی که خوانده است Poor Charlie’s Almanack است. علاوه بر این عاشق کتابهای رواقیگری و بودایی عقلانی است. کتابهایی مثل تاملات مارکوس اورلیوس و کتاب زندگی کریشنامورتی.
علاوه بر کتابها، او بر اهمیت بلاگها هم تاکید میکند. منابع یادگیری که ما معمولا آنها را دست کم میگیریم. در قرن ۲۱ که بازه توجه ما به شدت افت کرده و ما با قطعات اطلاعاتی کوچک مثل توییتها بمباران میشویم و از طرف دیگر، حوصله تمام کردن کتابها را نداریم، بلاگها میتوانند بسیار مفید باشند.
ناوال، با کتابها هم مانند بلاگها رفتار میکند. دیگر اصراری بر تمام کردن کتابها ندارد. هر وقت کسی به او کتابی را معرفی کند، آن را میخرد و در هر کتاب به دنبال اطلاعاتی میگردد که به او در حل مسائل کمک کنند.
شاید برای شما هم جالب باشد
اگر تا به اینجا، از شخصیت ناوال راویکانت خوشتان آمده، به شما توصیه میکنم که حتما ویدئوی زیر را ببینید که بهداد مبینی زحمت تهیه زیرنویس فارسی آن را کشیده و پست جالبی هم روی سایت شخصیاش در رابطه با ناوال راویکانت نوشته است.
12 دیدگاه On قسمت هشتم از سری مدل ذهنی : ناوال راویکانت، فرشتهی شرقی سیلیکون ولی
پینگ بک: منتخبی از محتوای منتشرشده در فضای وب (36) - روزنوشته های حسین قربانی ()
امین سلام. مشخصه که پشت آمادهسازی سری مدل ذهنی مطالعه و تلاش زیادی داری و خب نتیجهش هم لذتیه که ما به عنوان خوانندههای وبلاگت میبریم. خواستم بابت این موضوع ازت تشکر کنم و بگم امیدوارم این سری ادامه داشته باشه. صفحه ناوال رو هم برای نوشتن این کامنت انتخاب کردم چون که بعد از معرفی تو بود که علاقهمند شدم بیشتر کارها و افکارش رو پیگیری کنم. واقعا خسته نباشی.
ممنون بابک جان، خیلی خوشحالم که بازخورد خوبت رو گرفتم. امیدوارم که در آینده هم همینطور باشه 😉
پینگ بک: آیا میشود «مجبور» نبود؟: خردهفکرهایی درباره مضرات اجبار در زندگی - بابک یزدی ()
پینگ بک: این آدمهای دوستداشتنی: از امین کاکاوند تا حسین قربانی (4) - شاهین کلانتری | نویسندگی و توسعه فردی ()
پینگ بک: نکتهای مهم در روند ایجاد تغییرات مثبت و ماندگار در زندگی | روزنوشته های حسین قربانی ()
پینگ بک: اقسامِ «دانشِ ویژه» - روزنوشتههای بهنام فلاح ()
پینگ بک: دام تعادل ؛ در همه جهات بهترین نباشیم | ما در پوست گردو ()
پینگ بک: دلیل اصلی ناامیدی افراد در میانه مسیر تلاش برای موفقیت | یادداشتهای حسین قربانی ()
پینگ بک: اهلی کردن امیالتان، شما را شکست ناپذیر می کند: مصاحبه با ناوال راویکانت (Naval Ravikant) – ریکامندو ()
پینگ بک: ایده های پولساز - 7 مورد از به روزترین ایده های پولسازی پردرآمد برای شما ()
خسته نباشی امین جان.
من تا اینجا همه مطالب سری مدل ذهنی رو خوندم و صادقانه میگم که مطلبی نبوده تا اینجا که چیزی ازش یاد نگرفته باشم.
یک نکته فقط: توی عنوان مطلب این سری رو از مطلب اول تا هفتم، شماره مطلب رو توی پرانتز گذاشتی اما از هفت به بعد یه خورده بهم ریخته شده. صرفاً گفتم که اگر چیز هست درستش کنی 🙂