توییتر در مقابل تردز: سقوط پرنده آبی

در روزهای گذشته به قدری غرق در گوشی بودم، که همه از دستم کلافه شده بودند. تمام این مدت من در حال استفاده از تردز (Threads)، برگشتن به توییتر، به همراه کمی عذاب وجدان از اینکه به راحتی در حال کنار گذاشتن آن هستم، و خواندن تحلیل‌های مختلف در رابطه با این نبرد تازه بودم.

سوال‌های زیادی در ذهن داشتم و نمی‌توانستم جلوی هیجانم را بگیرم. مدام در حال نوشتن و توضیح دادن برای دیگران بودم، و مشاهداتم را بارها و بارها مرور می‌کردم. چه اتفاقی افتاد؟ حالا چه می‌شود؟ باید چطور در مورد این رقابت فکر کنم؟ آیا داستان جالبی برای تعریف کردن وجود دارد یا نه؟

به طور خلاصه باید بگویم که تلاش من برای فهمیدن داستان واقعی، از همین الان شکست خورده است. من نه در متا مشغول به کار هستم و نه در توییتر. اتفاقات مهم (حداقل در همین حوزه) درون ساختمان این دو شرکت (و البته در کل صنعت) در حال رقم خوردن است. من تنها نشانه‌های بیرونی را می‌بینم، و دوست دارم از مشاهداتم بگویم.

حالا بیایید ببینیم که این داستان از کجا شروع شد؟

کلوب مشت‌زنی: مارک در مقابل ماسک

وقتی که ایلان ماسک در توییت جنجالی خود، مارک زاکربرگ را با لحنی تمسخرآمیز به نبرد در قفس فراخواند، فکرش را هم نمی‌کرد که حریفش او را به این شکل به چالش بکشد. نبردی که به جای یک رینگ کاملا بسته، در اینترنت اتفاق افتاد. شرکت متا با میلیاردها عضو، در حال محاصره توییتر چند صد میلیونی بود.

آمار عضویت در تردز لحظه به لحظه بالا می‌رفت، و در کم‌تر از یک روز ۱۰ میلیون نفر به این شبکه اجتماعی جدید پیوستند، که تا زمان نگارش این مقاله به بیش از ۱۰۰ میلیون نفر رسیده است.

زاکربرگ پا را فراتر گذاشت و این بار با پروفایل خودش در توییتر این خبر را با تمسخر اعلام کرد. کار به جایی رسید که ایلان ماسک متا را تهدید به شکایت کرد.

و خیلی زود این رویارویی به جاهای عجیبی رسید!

تمام این اتفاقات با فاصله کمی از اعلام محدودیت‌های توییتر توسط ایلان ماسک رقم خورد. حرکتی که شاید شبیه به خودکشی، اما از جهاتی هم اجتناب‌ناپذیر بود. اما برگردیم به ابتدای مقاله. جایی که من سرم را در گوشی فرو کرده بودم تا ببینم چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

تردز: اینجا چه خبر است؟

زمانی که خبر انتشار تردز را شنیدم، به سرعت آن را دانلود و نصب کردم. مراحل به سادگی جلو رفت و با اکانت اینستاگرام من سینک شد. درست همینجا بود که اتفاق دیگری افتاد که شبیه تجربه‌های قبلی من نبود.

دوازده سال پیش که اکانت توییترم را ساختم، برای مدت‌ها مانند مسافر سرگردانی بودم که در بیابان راهش را گم کرده است. هیچ کسی را نمی‌شناختم، و بعد از مدت‌ها فالوئرهایم تقریبا به تعداد انگشتان دست می‌رسیدند. پست‌هایم اگر یک لایک می‌خورد فکر می‌کردم اتفاق مهمی افتاده و به زحمت می‌توانستم با فضای آن ارتباط برقرار کنم. خلاصه که همه چیز خیلی سخت بود.

تجربه تردز اما طور دیگری بود. به محض ورود و به لطف ریکامندیشن‌های متا و امکان سینک شدن، فالوئرهای اینستاگرام، من را پیدا می‌کردند و در عرض یک روز بیشتر از چندین سال فعالیت در توییتر دنبال شدم.

همزمان به دنبال این بودم که بفهمم متا با رونمایی از تردز به دنبال چه چیزی بوده است؟

تایم‌لاین تردز افتضاح بود. هیچ ربطی به افرادی که دنبال کرده بودم نداشت و به صورت رندوم یک سری پست را نشانم می‌داد. به طرز عجیبی همه چیز ساده بود و بوی محدودیت‌های توییتر را نمی‌داد. نه محدودیت کاراکتر آنچنانی داشت و نه آنقدرها با تجربه توییتر فرق می‌کرد که بخواهم از اول همه چیز را یاد بگیرم. به قول یکی از اهالی توییتر، تجربه تردز مانند گشت و گذار در کامنت‌های اینستاگرام بود.

به زودی خیلی‌ها شروع کردند به تحلیل این مدیوم جدید.

عده‌ای معتقد بودند که این بزرگ‌ترین اشتباه متا بوده است و عده دیگری هم نظر مخالف آن را داشتند.

برخی هم سعی می‌کردند نگاه محافظه‌کارانه‌تری داشته باشند و معتقد بودند که چیزی تغییر نکرده و تردز تنها برای مخاطبان اینستاگرام طراحی شده است.

و راستش را بخواهید گاهی هم تحلیل‌های خیلی خوبی به چشم می‌خورد که تحسین‌برانگیز بود که در ادامه این پست آن را خواهید دید. نظراتی هم به چشم می‌خورد که انگار نگارنده آن از تاریخچه و روش رقابت متا تا به امروز بی خبر بوده است.

وقتی بحث از تاریخچه رقابت‌های متا می‌شود بهتر است بدانیم که با چه موجودی طرف هستیم. شاید مروری بر استراتژی متا خالی از لطف نباشد. مروری که باعث می‌شود شرایط امروز را بهتر درک کنیم.

مروری بر نبردهای متا: یا تسلیم شوید یا کپی می‌شوید!

شاید اولین باری که متا (یا فیسبوک سابق) به چالش کشیده شد، زمانی بود که رشد سریع اینستاگرام همه رسانه‌ها را در نوردید. یک شبکه اجتماعی مبتنی بر عکس که نسل جدید زمان زیادی روی آن می‌گذراندند. پاسخ متا این بود که خیلی قبل‌تر از این که اینستاگرام رشد سریعی کند و تبدیل به یک دردسر بسیار بزرگ‌تر شود آن را به قیمت باورنکردنی یک میلیارد دلار بخرد.

مارک زاکربرگ مهم‌ترین گروه مخاطبان خود را در میان نوجوانان می‌دید و به همین خاطر ورود یک اپلیکیشن جدید که با استقبال این گروه روبرو می‌شد شاخک‌هایش را تیز می‌کرد. حق هم با او بود. بزرگ‌ترها زمان لازم برای پرسه زدن در شبکه‌های اجتماعی را نداشتند. آن‌ها شغل و جایگاه اجتماعی خود را به دست آورده بودند و از همه مهم‌تر رابطه نسبتا پایداری داشتند و هیچ چیز نمی‌توانست آن‌ها را تشویق به فعالیت در شبکه‌های اجتماعی جدید کند. این همیشه جوان‌ترها بودند که تشنه به دست آوردن یک جایگاه بهتر بودند. جایگاهی که تبدیل به پول و رابطه و خیلی چیزهای دیگر می‌شد. بهترین دارایی در جوامع انسانی.

اما این گروه از مخاطبان یک مشکل اساسی هم داشتند. آن‌ها هیچ حس تعهدی، به پلتفرمی که جایگاهشان را به آن‌ها داده بود نداشتند. با آمدن هر مدیوم جدید، اعتبارشان را بر می‌داشتند و وارد دنیای جدید می‌شدند. اتفاقی که داشت با آمدن اینستاگرام می‌افتاد و خیلی زود هم جلوی آن گرفته شد.

خطر بعدی از سمت اسنپ‌چت بود. شبکه‌ای که به لطف پست‌های ناپدیدشونده و مدت‌دار توجه مخاطبان نوجوان را جلب کرده بود. پاسخ متا در ابتدا ارائه یک اپلیکیشن کپی بود. زاکربرگ اسنپ‌چت را کوچک‌تر از آن می‌دید که پیشنهاد خرید بدهد. شاید هم از تجربه خرید اینستاگرام یاد گرفته بود که نیازی هم نبود آن مبلغ هنگفت را پرداخت کنند. متا در این کپی شکست خورد و پیشنهاد خرید ۳ میلیارد دلاری به اسنپ‌چت داد. اما این هم اثر نکرد و موسس جوان اسنپ‌چت رویاهای بزرگ‌تری از خریده شدن توسط یک غول فناوری را در سر داشت.

متا که حالا در رام کردن این رقیب تازه‌وارد شکست خورده بود، اپلیکیشنی درست مانند اسنپ‌چت و حتی بهتر از آن ساخت که باز هم یک شکست کامل بود. در نهایت هم اگر پادکست یا «استوری»های من را دنبال کرده باشید می‌دانید که تصمیمی گرفته شد که استراتژی اصلی متا در برخورد با هر رقیبی را توضیح می‌دهد. متا فیچر اصلی و محبوب اسنپ‌چت یعنی استوریز را در اینستاگرام کپی کرد. دیگر نیازی نبود متا برای یک مدیوم جدید مخاطب جذب کند، مخاطب‌های فعلی اینستاگرام در مقیاس بالا با فیچر جدیدی که محبوبیت زیادی داشت روبرو می‌شدند و استفاده از آن به سرعت رشد می‌کرد.

متا بارها و بارها فیچرهای مختلف از اسنپ‌چت و بعدها تیک‌تاک را در اینستاگرام کپی کرد. استراتژی متا در قالب یکی از جملات زاکربرگ تبدیل به شعار اساسی شرکت شد که می‌گفت «آنقدر مغرور نباشید که دست به کپی کردن نزنید»!

از قضا این استراتژی متا تبدیل به موفق‌ترین و موثرترین استراتژی در برخورد با رقبا شد و آنقدر تکرار شد که چالش جدیدی را برای این شرکت ایجاد کرد.

نبردی که به تعویق انداخته شد

در نگاه اول، شاید طبیعی به نظر برسد که متا تصمیم به کپی بیشتر بخش‌های توییتر گرفته است. اما سوالی که برای من ایجاد شد و تقریبا در همه جا آن را پرسیدم این بود که چرا اینقدر این تصمیم به تعویق انداخته شد؟

در بخش قبل گفتیم که استراتژی متا در کپی‌کردن فیچرهای محبوب رقبایش آنقدر تکرار شد که تبدیل به چالشی علیه خودش شد. اگر کمی با دقت بیشتر به اینستاگرام خود نگاه کنید متوجه این موضوع خواهید شد.

هسته اولیه اینستاگرام همان عکس‌ها و کپشن‌ها بودند که هنوز هم وجود دارند. هرچند رفته رفته استفاده از ویدئو در پست‌ها بیشتر شد و متن‌ها طولانی‌تر شدند تا جایی که خیلی وقت‌ها در کامنت‌ها ادامه پیدا کردند.

در بالای تایم‌لاین، استوری‌ها هستند که کپی همین مفهوم در اسنپ‌چت هستند. در بخش اکسپلور پیشنهادات اینستاگرام را می‌بینید که البته این مفهوم به تایم‌لاین اصلی اینستاگرام هم سرایت کرده و کپی‌ای از اسنپ‌چت و تیک‌تاک است تا فید شما محدود به کسانی که دنبال می‌کنید نباشد. در پایین صفحه بخش ریلز را می‌بینید که تماما از تیک‌تاک تاثیر گرفته است و در بالا و سمت راست صفحه هم بخش دایرکت را مشاهده می‌کنید که تقریبا تبدیل به یک پیام‌رسان مجزا شده است.

اینستاگرام آنقدر همه چیز را در یک جای متمرکز کپی کرده است که دیگر مشخص نیست هویت واقعی آن چیست و تمرکزش روی چه نوع محتوایی است.

البته اگر در سال‌های اخیر روی اینستاگرام تولید محتوا کرده باشید، هرازگاهی متوجه این نکته می‌شوید که تولید برخی از فرم‌های محتوا بیشتر تشویق و وایرال می‌شود. زمانی این موضوع در مورد استوری‌ها صادق بود و امروز هم در رابطه با ریلز این اتفاق افتاده است. من با تحلیل زیر بسیار موافق هستم که اینستاگرام احتمالا به دنبال جدا کردن ویدئو و متن در اکوسیستم خودش است.

شاید در نظر گرفتن این نکته هم خالی از لطف نباشد که با استفاده گسترده استوری‌ها، انتقال پیام متنی از طریق آن‌ها بسیار رایج شد تا جایی که با استوری‌هایی روبرو بودیم که چند صد یا حتی چندهزار کلمه محتوای متنی داشتند. احتمالا به خاطر همین هم بود که رفته رفته تشویق اینستاگرام از روی استوری‌ها برداشته شد و به سمت ریلز (ویدئوهای کوتاه عمودی) رفت. اما در این میان یک نکته مهم هم وجود داشت: مخاطب محتوای کوتاه ویدئویی و محتوای طولانی متنی، دو گروه عموما مجزا بودند.

در یک طرف جوانان و نوجوانانی بودند که عاشق تولید و همراه شدن با موج‌های محتوای ویدئویی کوتاه بودند و در طرف دیگر گروه سنی بالاتری که حوصله خواندن متن‌های طولانی‌تر را داشتند و رفتار متفاوتی نشان می‌دادند. چیزی که مهم بود این نکته بود که نمی‌توان هر دو گروه را با هم داشت و هم‌زمان هر دو را راضی کرد.

پس جدا کردن بخش محتوای متنی نسبتا بلند از بخش ویدئوهای کوتاه و جذاب احتمالا هر روز منطقی‌تر از گذشته به نظر می‌رسید. نگاهی به پراکندگی کاربران توییتر و مقایسه آن با اینستاگرام از این نظر جالب است.

پراکندگی سنی کاربران توییتر
پراکندگی سنی کاربران توییتر
پراکندگی سنی کاربران اینستاگرام
پراکندگی سنی کاربران اینستاگرام

اینستاگرام برای مدت‌ها تمرکز خود را بر روی گروه زیر ۲۴ سال گذاشته بود و به دنبال رقبایی بود که در این گروه برایش تهدیدی حساب می‌شدند. از ابتدا هم گروه‌های سنی بالاتر در دایره توجه متا (حداقل در اینستاگرام) نبودند و شبکه‌های اجتماعی دیگر مانند توییتر بهتر به نیازهای این گروه پاسخ می‌دادند. اما رفته رفته و با افزایش اهمیت توییتر در معادلات سیاسی و اتفاقاتی که در آن دنیا می‌افتاد، توجه متا را به خود جلب کرد تا اینکه یک فرصت بی‌نظیر برای زدن یک ضربه اساسی ایجاد شد.

قلعه تسخیرناپذیر شبکه‌های اجتماعی

اسماعیلیان حدود ۲۰۰ سال بر قلعه تسخیرناپذیر الموت و قلعه‌های کوهستانی دیگر حکم‌رانی کردند و در این مدت با حکومت‌های بزرگی جنگیدند و قلمرو خود را حفظ کردند تا اینکه در نهایت در برابر مغول‌ها تسلیم شدند. از این سلسله و به خصوص موسس آن یعنی حسن صباح، روایت‌هایی وجود دارد که بیشتر شبیه به افسانه‌هاست تا واقعیت. می‌دانیم که اسماعیلیان پیروان سرسخت و پاکباخته‌ای داشته‌اند که حاضر بودند همه چیزشان را برای هدفی بالاتر فدا کنند. همینطور می‌دانیم که قلمرو اسماعیلیان همیشه برای دیگران پر از رمز و راز بوده است و شاید به همین دلیل روایت تاریخ آن‌ها با افسانه‌ها در آمیخته است.

اما رفته رفته و با ظهور یک امپراتوری قدرتمند که تشنه افزایش قلمروها بود و احتمالا شیوع وبا و اختلافات داخلی، رفته رفته این حکومت تضعیف و در نهایت تسلیم شد.

در دنیای شبکه‌های اجتماعی، شاید شبیه‌ترین قلمرو به الموت توییتر است.

  • توییتر در دنیای شبکه‌های اجتماعی چند میلیارد نفره، قلمرو چند صد میلیون نفره خود را به سختی حفظ کرده است.
  • دلیل محبوبیت توییتر شبیه به یک رمز و راز است و نمی‌توان دلیل مشخصی برای آن برشمرد و حتی این دلیل برای خود توییتر هم آنچنان مشخص نیست.
  • فرهنگ غالب در توییتر بسیار تندتر و خاص‌تر از شبکه‌های اجتماعی دیگر است.
  • در توییتر سخت‌تر از مثلا اینستاگرام می‌توان مخاطب جذب کرد اما احتمالا این مخاطب جدی‌تر است.

در یک کلام، توییتر جادوی مخصوص به خود را دارد که آن را بسیار جذاب می‌کند. جادویی که به لطف ایلان ماسک، دیگر وجود ندارد!

وقتی جعبه پاندورا باز می‌شود

زمانی که صحبت از علت محبوبیت توییتر می‌شود، معمولا هر کسی دلایل مختلفی را عنوان می‌کند. مثلا محدودیت کاراکتر که منجر به خلاقیت می‌شود، یا فعالیت روزنامه‌نگاران و شکل‌گیری رسانه‌های مستقل یا تاثیرگذاری سیاسی این پلتفرم به خصوص در دوران دونالد ترامپ و خیلی چیزهای دیگر. اما هیچ‌کس در واقعیت نمی‌داند که این محبوبیت را به کدام‌یک از این عوامل می‌توان نسبت داد. احتمالا به همه آن‌ها، یا شاید برخی از آن‌ها. شاید به همین خاطر بود که در دوره‌های قبلی، این شبکه اجتماعی به سختی تغییر می‌کرد و در مقابل ارائه فیچرهای پیش پا افتاده مانند ویرایش یا طولانی‌تر کردن متن مقاومت نشان می‌داد. وقتی که نمی‌دانیم چه چیزی وضعیت را به این شکل در آورده، شاید بهتر باشد به چیزی دست نزنیم تا چیزی هم خراب نشود.

با آمدن ایلان ماسک اما وضعیت تغییر کرد. او که قبل از این صنعت خودروی برقی و حمل و نقل فضایی را متحول کرده بود، به راحتی می‌توانست دنیای شبکه‌های اجتماعی را هم دگرگون کند. نام ایلان ماسک به تنهایی بسیار بزرگ‌تر و ارزشمندتر از توییتر بود و این باعث شد که با خیال راحت، شروع به تغییر قوانین توییتر کند و احتمالا در این میان، جعبه‌ای که معلوم نبود به چه کار می‌آید را هم باز کرد: جعبه پاندورای توییتر.

با تغییرات گسترده ماسک، توییتر دیگر یک چیز جادویی و متفاوت از دیگر شبکه‌های اجتماعی نبود. اینجا هم همه چیز در حال تغییر بود. فیچرهای جدید پشت سر هم اضافه یا حذف می‌شدند و حتی اختلالات بیشتر از گذشته به چشم می‌آمدند. تیک آبی که یک زمانی مانند نشان افتخار بود تبدیل به یک ویژگی پولی شد و ویرایش توییت‌ها و نوشتن مقالات بلند هم در آن با پرداخت ۸ دلار در ماه آزاد شد. حتی آپلود ویدئوهای طولانی هم دیگر امکان پذیر بود. حالا دیگر مشخص نبود که توییتر چیست. توییتر می‌خواست همه چیز باشد، اما دیگر هیچ چیز نبود.

جعبه پاندورای توییتر، با دستکاری‌های پیاپی ماسک و لگدمال کردن اسم توییتر گشوده شد. هویت توییتر که کاربرانش را جذب می‌کرد، دیگر زیر سایه آزمایش‌های ایلان ماسک رفت و هر روز کم‌رنگ‌تر از روزهای گذشته شد.

هنر ظریف به خاکسپاری رقبا

به سوال قبلی خودم بر می‌گردم. اینکه چرا متا این همه صبر کرد تا وارد این رقابت شود؟

بخشی از پاسخ را قبل‌تر دادیم که اساسا متا سرگرم بخش دیگری از بازار بود و در کنار آن توییتر جادویی داشت که بهتر بود کسی نزدیک آن نشود. اما با از بین رفتن این جادو، دروازه‌های توییتر گشوده شد و همه چیز آماده یک حمله غافلگیرانه بود.

البته کمی به عقب که برگردیم، شاید هدف اولیه متا رقابت با توییتر نباشد. مهم‌ترین دستاورد اینستاگرام با این کار این است که آن دسته از کاربرانی که علاقه زیادی به متن دارند (از جمله نویسنده این مقاله) را به تردز هدایت می‌کند و دستش برای ترغیب هرچه بیشتر به تولید ویدئوهای کوتاه عمودی بازتر می‌شود.

علاوه بر هدف بالا، با در نظر گرفتن نارضایتی‌های کاربران توییتر، مهاجرت آن‌ها به تردز یک دستاورد اضافه برای متا خواهد بود.

اگر با دقت بیشتر به حرکت متا نگاه کنیم، می‌بینیم که با استراتژی گذشته این شرکت همخوانی ندارد. ایجاد یک اپلیکیشن جدید، برای رقابت با شبکه اجتماعی‌ توییتر که رشد آنچنانی (مانند اسنپ‌چت و تیک‌تاک) ندارد بر خلاف حرکت‌های گذشته است. و احتمالا نگاهی به پیام مارک زاکربرگ به ما نشان می‌دهد که چرا (با عجله) از این محصول جدید که با استراتژی گذشته همخوانی ندارد رونمایی کرده‌اند:

متا برای اولین بار در تاریخ خود، فرصتی یافته که هم بیشتر به سمت نیازهای نسل جدید حرکت کند (تیک‌تاکی‌تر شدن اینستاگرام) و هم فضای مکملی برای کاربران متن دوستش ایجاد کند و هم در نقش یک منجی ظاهر شود که کاربران را از دست یک دیکتاتور زبان نفهم نجات می‌دهد.

نگاهی به فضای تردز هم نشان می‌دهد که تلاش در این بوده که از پیچیدگی‌های توییتر دوری شود تا کاربران اینستاگرامی راحت‌تر بتوانند با آن کار کنند و استفاده از گراف اینستاگرام هم کمک می‌کند تا کاربران همه چیز را از صفر شروع نکنند و بخشی از دنبال‌کننده‌های خود را در تردز سریع‌تر پیدا کنند.

حداقل روی کاغذ همه چیز به نفع متاست و هیچ چیز هم به نفع توییتر نیست.

با آمدن ایلان ماسک توییتر ضعیف شده، کاربران به دنبال جایگزینی برای آن هستند، اینستاگرام نیاز به تمرکز روی ویدئو دارد و در عین حال صدها میلیون کاربر علاقه‌مند به متن بلند دارد.

و اما سوالی در اینجا پیش می‌آید: چه بر سر توییتر خواهد آمد؟

اقلیت نامدارای تاثیرگذار

چیزی که تا امروز می‌دانیم، این است که هیچ‌کدام از رقبای اصلی متا در جریان رقابت با این شرکت نابود نشده‌اند. اما خطرشان تا میزان زیادی خنثی شده و کپی شدن فیچرهای محبوبشان هم باعث شده که محصولات متا هم محبوبیت بیشتری پیدا کنند. اما در مورد توییتر اوضاع کمی فرق می‌کند.

بالاتر گفتیم که تقریبا خود توییتر هم نمی‌تواند به صورت دقیق بگوید علت زنده ماندن و اهمیتش تا به امروز چه چیزی بوده است. اما بیایید کمی موضوع را تقلیل بدهیم و یک حدس سرانگشتی بزنیم: هسته سرسخت کاربران آن. بگذارید یک محصول جالب دیگر را بررسی کنیم تا این موضوع شفاف‌تر شود.

حدود ۴۰ سال است که ترمینال بلومبرگ، یکه‌تاز ابزارهای تحلیل و معاملات وال‌استریت است. محصولی که رابط کاربری جالبی ندارد و کار کردن با آن احتمالا نیاز به گذراندن دوره دارد. شرکت‌‌های زیادی ادعا کرده‌اند که محصول ساده‌تر و بهتری دارند که به راحتی می‌توان با آن کار کرد اما هیچ کدام نتوانسته‌اند جای بلومبرگ را بگیرند. دلیل آن هم احتمالا یک چیز بیشتر نیست: کاربران بلومبرگ.

کاربران بلومبرگ که راه دشواری برای تسلط به این نرم‌افزار داشته‌اند، به خاطر هزینه‌ای که پرداخت کرده‌اند (Sunk Cost) دوست ندارند این محصول را رها کنند. مهم‌تر از آن اینکه محصولات ساده‌تر به معنی کاربران بیشتر و رقابت در زمین بازی بزرگ‌تر است. آن‌ها خود را فراتر از آن می‌بینند که وارد زمین بازی‌ای شوند که هرکسی بدون پرداخت کم‌ترین هزینه‌ای بتواند وارد آن شود و با آن‌ها رقابت کند.

این دو دلیل مهم، باعث شده که محصولات جدید در این حوزه که بر سادگی تاکید می‌کنند معمولا نتوانند موفقیت آنچنانی کسب کنند و جای بلومبرگ را بگیرند. اتفاقی که در زمینه توییتر هم افتاده است.

به دست آوردن مخاطب واقعی در توییتر کار بسیار سختی است. حداقل سخت‌تر از شبکه‌های اجتماعی دیگر. محدودیت‌ها در توییتر بسیار زیاد است و علاوه بر آن، دریایی از اصطلاحات و ابزارها وجود دارد که باید با آن‌ها آشنایی داشته باشید. حتی یک ادبیات خاص در آن جریان دارد که برای فهمیدن آن باید کمی تلاش کنید.

هسته سخت کاربران توییتر که به سختی و در دنیای ویدئوهای کوتاه و اغواکننده توانسته‌اند با متن‌های ۲۸۰ کاراکتری و رشته‌توییت‌ها بر فضای توییتر مسلط شوند حاضر نیستند به راحتی این جایگاه را رها کنند و به سراغ تردز بروند که همین حالا هم اینفلوئنسرهای اینستاگرامی آن را قبضه کرده‌اند. این گروه از کاربران اگر جایی هم بخواهند بروند، شبکه‌های پیچیده‌تر مانند ماستودون است که البته اثر شبکه‌ای ندارد و در بهترین‌ حالت سال‌ها طول می‌کشد تا مانند توییتر شلوغ شود.

پس هسته سخت کاربران توییتر به احتمال زیاد در کوتاه مدت این شبکه اجتماعی را رها نخواهند کرد، اما توییتر هم برای همیشه همینقدر پرجمعیت نخواهد ماند و بسیاری از کاربران که این پیچیده‌بودن برایشان اهمیتی نداشته و صرفا مخاطب بوده‌اند به تردز که به زودی از توییتر هم شلوغ‌تر خواهد شد مهاجرت خواهند کرد.

این هسته سرسخت کاربران هرچقدر هم که سرسخت باشند به زودی متوجه می‌شوند که سرمایه جایی است که کاربران بیشتر در آن زمان می‌گذرانند و مهاجرت برای آن‌ها هم ناگزیر خواهد بود.

و اما در پایان باید گفت که..

این روند چیزی نیست که در چند هفته رخ بدهد و مدیریت توییتر هم آنقدر کور نیست که این روندها را نبیند. اما چیزی که با اطمینان بالایی می‌توان گفت این است که توییتر جادوی قدیم خود را به لطف ایلان‌ ماسک از دست داده است.

در زمان نگارش این پست، سرسختی کودکانه‌ای داشتم تا تحلیل‌های دیگر را مطالعه نکنم و همه چیز از نگاه خودم نوشته شود. تلاشی که البته شکست خورد و حس می‌کنم نیاز به نگارش قسمت دوم این مطلب، با مدل‌های ذهنی تحلیل‌گران دیگر وجود دارد و امیدوارم بتوانم در هفته‌های آینده آن را منتشر کنم.

2 دیدگاه On توییتر در مقابل تردز: سقوط پرنده آبی

  • درود بر تو
    احساس می‌کنم بحث تردز و توئیتر از دو جنبه مهم دیگه قابل بررسی باشه.

    اول جنبه فرهنگ رفتاری کاربرانشونه. کاربران توئیتر افرادی هستند که به «فرهنگ اخبار سریع، هشتگ‌های داغ شده، تبادل بالای محتوا و هم‌چنین Validity محتوا» حساسیت بسیار بیشتری دارند و خیلی راحت میرن سرچ می‌کنن و اگر خلاف حقیقت توئیت بزنی، میریزن سرت و در کوت و منشن حسابی از خجالتت در میان.
    یه نوع فرهنگ حساس به محتوای بالا دارند.

    در مقابل اینستاگرامی که تبدیل به توئیتر شده، فرهنگ متفاوتی داره که بیشتر بر مبنای «حالا اگه یارو چرت و پرت هم گفت؛ چون خوشگل بسته‌بندیش کرده، کاریش نداشته باشیم.»

    این مهم‌ترین تفاوتیه که به سختی میشه کاربران توئیتر رو قانع کرد بیان تو محیط تردز و فی‌المثل همون کاراکتر اینستاگرامی رو مستقیم در محیطی شبیه توئیتر دنبال کنند.

    بحث دوم بحث تفاوت نگاه عمیق به لایه اقتصاد دیجیتال بازیه: اینستاگرام ابزارهای فوق العاده‌ای در «اقتصاد توجه» داره. تمام محیط برای جلب توجه و فروختنش مصرف شده و با هر فیچری که اضافه میشه، قصد اینه که توجه کاربر رو به دام بندازیم و یه جریان درآمدی ایجاد کنیم. در واقع میزان دیده شدنی که به اشتباه تو اینستاگرام با Engagement تعریف میشه، باز هم در اختیار و انحصار توجه گرفتن از کاربره (جزو مواردیه که معتقدم به جای واژه Influencer باید از واژه Attention Raiser استفاده کرد براش.)

    در حالی که در توئیتر ذات کار روی «اقتصاد تعامل» (Engagement Economy) نشسته. یعنی شما برای دیده شدن بیشتر و وایرال شدن بیشتر و هم‌چنین تبدیل کردن توئیت به یه جریان درآمدی، باید سطح بسیار بالایی از تعامل با کاربران رو نشون بدی؛ همزمان ابزارهای کار هم در وضعیت کاملا بر مبنای محتوای متنی قرار دارند که نه تنها باید نوشتارت طوری باشه که جلب توجه کنه، بلکه باید بتونه از طرف واکنش خوبی دریافت کنه (بر خلاف اینستاگرام که حتی موقع اسکرول ممکنه دستت بخوره و لایک بشه، برای دریافت واکنش از کاربران توئیتر سرسختی بیشتری نیازه.

    این تفاوت در Core دو محیط، بسیار مهمه. من استنباط می‌کنم که دنیای ما در حال گذر به سمت اقتصاد تعامله و قبلا در بحث «کلاب هاوس» این موضوع رو باز کرده‌بودم که ابزارهای سوشال دارن میرن به سمت سر طیف «رسانه‌های دوطرفه» و در این میان متا هم نمی‌خواد عقب بمونه و طبیعتا هم واکنشش درسته. اما این که این واکنش چقدر مثل فیس‌بوک میتونه به سودآوری منجر بشه یا مثل پروژه‌های خیلی بلندپروازانه وب ۳٫۰ و امثالهم فعلا بیشتر از آرمان، روی فروختن رویا تمرکز کرده، باید منتظر نشست و دید؛ هر چند من جدا خوشبین نیستم که بتونه فرهنگ اینستاگرامی که سال‌هاست داره به صورت خودتنظیم پیش میره رو عوض کنه.

    با مهر
    یاور

  • سلام
    برای منی که از هیچکدومشون استفاده نمیکنم حرف های جالبی بود. همینطور نظر دوست خوبمون آقای مشیرفر.
    بعنوان یه فرد معمولی جامعه، نگاهم به تویتر مثل یک جامعه علمی هست که افراد توی اون به حرفهای دروغ واکنش های بیشتری نشون میدن. یعنی احساس اینکه اونجا حرف راست بیشتری در جریان هست توی ذهنم براش بعنوان مشخصه تمایز ثبت شده.
    اما تردز چون به دارودسته متا وابسته هست فضایی برای فان و سرگرمی در طبقه بندی من براش لحاظ شده. (البته تا این لحظه)

جوابی بنویسید:

آدرس ایمیل شما به صورت عمومی منتشر نخواهد شد.