در دنیای شرکتهای بزرگ به خصوص یونیکورنها همه چیز جادویی است. فرهنگ سازمانی آرمانی و کارمندانی که همیشه درحال گپ و گفت و انجام کارهای خلاقانه هستند و در فیلمها و عکسها از ته دل میخندند و محیط کاری رنگارنگی که روح آدم را باز میکند و مدیرانی که ارتباط عمیقی با اعضای سازمانشان دارند همه و همه یادآور داستانهای جادویی است که ما از طریق رسانهها از شرکتهای بزرگ میشنویم.
اما آیا این تصویر واقعیت دارد یا تنها پوسته بیرونی و نمایشی آن است؟
حالا که مساله طرح شد میخواهم قبل از شروع به نوشتن ادامه مطلب چند چیز را اینجا روشن کنم. قرار نیست این مقاله نقدی بر سیستمهای کنونی کسب و کارهای بزرگ باشد و انتظار نتیجهگیریهای چپی از آن نداشته باشید. یعنی اگر فکر میکنید میخواهم در نهایت بگویم نظام سرمایهداری چقدر کثیف است احتمالن روی لینک اشتباهی کلیک کردهاید. در این پست هدف من بیشتر نقد دیدگاه سادهانگارانه افرادی مثل خودم از سیستم کسب و کارهای بزرگ است که تنها به روایتهای جذاب و شگفتانگیز از آنها اتکا میکنیم و هر روز موقعیت خودمان و سازمان خودمان را با آنها مقایسه میکنیم و یا با هزار امید به دنبال عملی کردن ایدههای خودمان میرویم با این تصویر که همه مسیر پر است از خنده و گپ و گفت و انجام کارهای خلاقانه و شگفت انگیز.
میرویم سر اصل مطلب.
یکی از اولین بارهایی که فهمیدم نت فلیکس یک شرکت خیلی خفن هست و باید جدیاش گرفت خیلی دیر و از طریق مقاله مردی که اینترنت را بلعید بود. داستان از این قرار بود که نت فلیکس بیش از یک سوم ترافیک آمریکای شمالی را به خود اختصاص داده بود و این اتفاق بی سابقهای بود تا آن موقع و همین باعث شد که کلی سر و صدا کند. بعد از آن هم مشتری سریالهای با کیفیتش شدم (به صورت جهان سومی) و همیشه از کیفیت کارهای آن لذت بردم. کافی است در سایتهای ایرانی دانلود فیلم ببینید که بعد از آمدن یک سریال از نت فلیکس چه قدر از آن استقبال میشود.
مدتی پیش پادکست Masters of scale از رید هافمن (یکی از موسسان لینکدین) را گوش میدادم که موضوع آن فرهنگ تیم و سازمان بود و یکی از افراد اصلی که با او در این زمینه صحبت شد رید هستینگ موسس نت فلیکس بود. توصیه میکنم اگر در حال راه اندازی کسب و کاری هستید و یا حتا در آینده هم دوست دارید که این کار را انجام دهید، حتمن این پادکست را چندین و چند بار گوش کنید.
در این قسمت از پادکست رید هافمن و رید هستینگ در مورد اهمیت فرهنگ کاری که در سازمان جا میافتد صحبت میکنند. پادکست با صحبتهای تکان دهنده رید هستینگ شروع میشود و به راحتی میتوان فهمید که چه فکر بزرگی پشت یک استارتاپ دیسراپتیو بزرگ قرار دارد. در واقع حرفهای رید هستینگ و صحبتهای او در مورد رشد خطی و رشد ناگهانی تکنولوژی چیز جدیدی نیست و پیتر ثیل هم در کتاب Zero to One همین بحثها را مطرح میکند اما نکته مهم این است که رید هستینگ به شدت به این مدل ذهنی خود اعتقاد دارد و تمام توانش را برای گرفتن سهم خود از یکی از بزرگترین تغییرات تکنولوژیک تاریخ به کار گرفته. به عقیده او استریمینگ ویدئو هم یکی از این تغییرات بوده و به همین خاطر هم او شرکتی را راه اندازی میکند تا در این زمینه کاری انجام بدهد.
توقف کوتاه : سالها پیش میخواندم یا میشنیدم که میگفتند نت فلیکس یک شرکت ساده ارسال پستی دی وی دی بوده. ساده سازی از این خندهدارتر نمیشود. توضیحات رید هستینگ در این پادکست باعث خنده به این روایت میشود. استراتژی رید هستینگ از همان ابتدا هم معلوم بوده و شروع به عنوان یک شرکت ارسال دی وی دی تنها بخش کوچکی از ماجرا بوده. در همان ابتدا هم قیمتها و خدمات به شدت متفاوت که پیش فرضهای صنعت را به هم میزده باعث جذب کاربران به سمت نت فلیکس میشود و همانطور که او توضیح میدهد تیم نت فلیکس از افراد منعطفی ساخته شده بوده که به راحتی توان کنار آمدن با تغییرات را داشته باشند و با سرعت پیشرفت تکنولوژی حرکت کنند که در ادامه به آن میپردازیم. این توقف برای این بود که این روایتهای مزخرف ساده را باور نکنیم. بگذریم.
ادامه مطلب : رید هستینگ اعتقاد دارد که گاهی تغییرات یک شبه اتفاق میافتند و دنیا را دگرگون میکنند. برای ۵۰۰۰ سال ما از اسب برای جابهجایی استفاده میکردیم تا این که در عرض چند سال وسایل نقلیه دیزلی همه چیز را تغییر دادند. این فلسفه باعث میشود که فرهنگ سازمان آینده او هم تحت تاثیر آن قرار بگیرد. یک سازمان موفق باید بتواند از این تغییرات یک شبه نهایت استفاده را بکند و انعطاف کافی داشته باشد.
باقی داستان هم آن طور که رسانهها تعریف کردند و ما شنیدیم معلوم است. یک کمپانی موفق که در نهایت یک شب اینترنت را بلعید، با استودیوهای طماع جنگید و وقتی که قیمتها را بالا بردند خودش آستینهایش را بالا زد و شروع کرد به تولید محتوای ناب و خلاصه صنعت سرگرمی را زیر و رو کرد و تبدیل شد به یک دیزنی قرن ۲۱ که رابرت رز معتقد است بهترین گزینه برای خریدن توسط شرکت اپل است.
اما داستان به همین سادگی ها هم نبوده.
اپیزود جدید پادکست Planet Money به سراغ یکی از دیگر بازیگران ساختن فرهنگ سازمانی امروز نت فلیکس رفته که گویا خودش هم از این فرهنگ جدید ضربه شدیدی میخورد.
در سال ۲۰۰۱ که نت فلیکس تا مرز ورشکستگی پیش میرود و دپارتمان منابع انسانی به جایی میرسد که از هر سه نفر یک نفر را اخراج میکند، رید هستینگ و پتی مک کورد احساس میکنند که عطش سیری ناپذیری برای کار کردن دارند و برخلاف شرایط بیرونی همه چیز عالی است و تصمیم میگیرند بفهمند که چه چیز این سازمان برای آنها انقدر اعتیاد آور است که دوست دارند روز و شب در آن کار کنند. نتیجه کار هم میشود یک اسلاید صد صفحهای که در مورد فرهنگ کاری در نت فلیکس صحبت میکند و تا امروز هم بیش از ۱۷ میلیون بار از آن بازدید شده است (که ۲ تای آن هم خودم بودم).
این اسلاید شگفت انگیز است و بازخوردهای خیلی خوبی هم در اکوسیستم کارآفرینی آمریکا گرفته. پیشنهاد میکنم حتمن به این اسلاید یک نگاهی بیندازید. تنها مشکل این اسلاید این است که کامل خوانده نمیشود و اگر هم خوانده شود فراموش میشود و تنها همان تصویر جادویی سیلیکان ولی در ذهنها میماند.
شاید بتوان گفت چند نکته اصلی در این اسلاید وجود دارد که پادکست سیاره پول از آنها صحبت میکند تا اندکی طعم واقعی هم به داستان اضافه کند. قوانینی مثل :
– ساعات کاری بی اهمیت و اهمیت بالای خروجی
– تاکید بر ساختار تیم ورزشی سازمان (از نظر رید هستینگ اعضای نت فلیکس خانواده نیستند و بیشتر شبیه تیم ورزشی هستند)
– تاکید بر تغییرات و اهمیت افرادی که با این تغییرات همراه میشوند
و قوانینی از این دست.
به جز مورد دوم همه موارد دیگر خیلی فرندلی و خوب به نظر میرسند. اگر خیلی بدبین باشیم میتوانیم بگوییم به قولی جاده جهنم با اهداف خوب سنگفرش شده. پس بیایید یک بار دیگر به این قوانین نگاهی بیندازیم.
در این پادکست یکی از کارمندان نت فلیکس (سی و دومین کارمند این شرکت) از دوران سختی صحبت میکند که به دلیل یک عارضه دکترها به او گفته بودند هیچ نوع کار برای سلامتش خوب نیست و وقتی که این مطلب را با سازمان در میان میگذارد از مسئول مربوطه میشنود که «اوکی». همین. بعد از گذشت چند هفته که عارضه عود میکند و او در پی گرفتن مرخصی میرود شرکت او را کنار میگذارد و به راه خود ادامه میدهد.
ارجحیت تصویر تیم ورزشی به خانواده در نت فلیکس به این معناست که شما تنها تا زمانی برای این شرکت ارزش دارید که با تمام توان خود و در بهترین وضعیت خود کار کنید و اگر این اتفاق نیفتد و بازی شما به درد تیم نخورد باید با آن خداحافظی کنید و در کنار این توانایی کنار آمدن با تغییرات یعنی اگر بعد از تغییرات شرکت به شما نیازی نداشت نق نزنید و از سر راه کنار بروید.
احتمالن بهتر از من میدانید که نت فلیکس در نهایت تصمیم گرفت به دلیل حجم بالای ترافیک مورد استفاده و فشار فنی بالا، بخش فنی و سرورهای خود را به آمازون بسپارد و بخش اعظمی از نیروهای فنی خود را کنار بگذارد. شاید فکر کنید که خوب کجای این مشکل دارد؟ مشکل اینجاست که بخش فنی خیلی هم کارش خوب بود اما دیگر به آن نیازی نبود. و جالب تر از آن وقتی است که کمپانی تصمیم به تولید سریال و در کل محتوای تلویزیونی میگیرد و برای این کار نیاز به ارتباط با کارگردانها و دیگر هنرمندان و مدیران استودیوها دارد و به همین خاطر دیگر کار خانم مک کورد (کسی که خودش مسئول جذب و خداحافظی با کارمندان دیگر و مهره اصلی ساختن فرهنگ امروزی نتفلیکس بود) به درد کمپانی نمیخورد و او که روزی دسته دسته افراد را مرخص میکرد طی یک صحبت نه چندان خوشایند که هنوز هم مایل به صحبت در مورد آن نیست از قطار رشد شرکت به بیرون پرتاب میشود.
او که روزی خودش به ساخت این فرهنگ کمک کرد حالا تبدیل به یکی از بزرگترین قربانیان این فرهنگ شد.
شرکتهای بزرگ مثل نت فلیکس کم نیستند. نباید هم انتظار داشت که فرهنگ کاری در آنها کم تنش باشد. کلی سرمایه و کلی رقیب و کلی تقلا برای جا نماندن از تغییرات یعنی این که شما یک لحظه هم نباید غفلت کنید و سرمایهگذار و مشتری هم با شما شوخی ندارند. اتفاقن جذابترین کمپانیها که محل شگفت انگیزی برای کار به نظر میرسند تنشهای زیادی هم دارند. از اپل استیو جابزی گرفته که کارمندان باید هزارجور نحس بازی او را تحمل میکردند، تا ایلان ماسک محبوبی که گویا بد دهن هم هست و ابایی ندارد که جلوی دیگران شما را بشورد و آمازون و جف بزوسی که میگویند رقابت کارمندان و تیمها در آن وحشتناک است.
سوال اصلی اما اینجاست که آیا ما دنبال سرگرمی هستیم یا کارهای جدی؟ آیا میخواهیم با دیدن فیلمهای سرگرم کننده مثل سوشال نتورک و جابز به خودمان بقبولانیم که راه انداختن فیسبوک کلی فان دارد و چند خط کد است و بعدش کلی محبوب میشوی یا واقعیتها را ببینیم و به این فکر کنیم که حالا در این بازار رقابتی چه کاری از دست ما بر میآید؟
تصویرسازی بیش از حد مثبت رسانهها به هرحال ادامه دارد و باید هم داشته باشد تا به اهدافشان که هر چیزی که میخواهد باشد برسند ولی کسی که در این مسیر جدی است به جای دل خوش کردن به نام افراد و کمپانیهایی که ترند میشوند به کارهای اصلی که باید انجام شوند و فرهنگ کار تیمی و مشخص کردن ارزشها و استراتژی برسند. قرار نیست همه چیز خوب و خوش باشد و همه با هم روی هپی چیر (چه چیز مزخرفی است) بنشینند و بخندند و پول هم به سمتشان سرازیر شود. همان شخصی که میخندد معلوم نیست فردا به کار شرکت بیاید یا نه و در بیزینس هیچ چیز شوخی بردار نیست. اگر عنصر نا مطلوب (با توجه به فرهنگ سازمان) حذف نشود به زودی باید خود سازمان خداحافظی کند و درش را ببندد.
راستی حین نوشتن این متن همهاش یاد نقل قولی از پیتر دراکر میافتادم : فرهنگ، استراتژی را به عنوان صبحانه میخورد. هرچند خود رید هستینگز با این نقل قول مخالف است. او میگوید که هم استراتژی و هم فرهنگ مهم هستند و باید روی هر دوی آنها زمان بگذاریم.
این مطلب اولین بار در وبلاگ قبلیام، موشکافی منتشر شده بود.