ایده پادکست برای خلاصه کتاب، یا کلا تولید محتوای خلاصه یک کتاب (اینجا نقد یا معرفی صرف منظورم نیست) قطعا برای بیپلاس نبود. اما توی جامعه افرادی که من میشناسم اومدن بیپلاس، باعث محبوبیت خیلی زیاد خوندن/شنیدن خلاصه کتاب شد. قبلترها صحبت از تعداد زیادی کتاب، محدود به آدمهای خیلی کتابخون بود که زمان و هزینه زیادی برای این کار میکردن، اما کم کم صحبت از ایدههای جدید توی کتابهای مختلف خیلی عمومیتر شد و وقتی میگفتی «اه چه جالب، چه جوری وقت کردی این همه کتاب خوندی؟» در جواب میشنیدی که «تو بیپلاس در بارهش شنیدم.» همون زمانها بود که من هم شروع کردم گوش دادن به بیپلاس و کمکم این ایده برام جذابتر شد و خلاصه کتابهای مختلفی رو گوش میدادم. خیلیهاش منو ترغیب میکرد برم خود کتاب …
نویسنده: امین کاکاوند
یکی از دستهبندیهای جالبی که در مورد مدیومهای دیجیتالی خوندم توی کتاب دام محتوا بود که اونها رو به دو دسته تقسیم میکرد: مدیومهایی که برای تعامل با اونها به عقب لم میدیم مدیومهایی که برای تعامل با اونها به جلو خم میشیم اگر نخوایم خیلی انتزاعی بحث رو پیش ببریم میتونیم دوتا مثال بزنیم: تلویزیون در مقابل ماشین تایپ. تصویری که از مخاطب هر کدوم از این ابزارها توی ذهنتون میاد چه شکلیه؟ یه آدم که روی کاناپهش لش کرده و داره جلو رفتن یک داستان رو در قالب تصویرهای متحرک مشاهده میکنه، هیچ نقشی در روند داستان نداره و فوقش میتونه کانال رو عوض کنه که خستهتر از اونیه که این کارم بکنه و صرفا میذاره براش تعریف کنن چه اتفاقی افتاد. این تصویر خیلی کلیشهای از آدمیه که داره تلویزیون …
چند روز پیش روز معلم بود. وجود چیزی به اسم روز معلم لزوما برای من معنی خاصی نداره اما همین که کلمه «معلم» توی اون هست همیشه من رو به فکر وا میداره. من این شانس رو داشتم که به اندازه معلمهای بدی که داشتم، معلمهای خوب هم داشتم و هنوزم که هنوزه با بیشترشون در ارتباطم. البته شاید بشه گفت این شانس رو داشتم که تاثیر معلمهای خوب زندگی من بیشتر از معلمهای بد بوده وگرنه الان که نگاه میکنم شاید معلمهای بد خیلی بیشتر بوده باشن. شاید بد نباشه یه مروری بکنم اینجا که چه تاثیراتی مد نظرم هست. چون به نظر خودم اگر این تاثیرات نبودن امین امروز هم معلوم نبود کجا باشه. چهارم دبستان، آقای قاسم نظریان سال سوم دبستان برای من پر از تحقیر و …
تقریبا از اردیبهشت سال ۱۳۹۹ فعالیت جدی من توی این وبلاگ متوقف شد. آخرین پستی هم که نسبتا تازه هست و دی ۱۴۰۰ منشر شده، فرایند مطالعه و تحقیق و نوشتنش مربوط به همون سال ۱۳۹۹ هست. این موضوع چند دلیل خیلی ساده داشت. اولین دلیلش این بود که متوجه شدم وبلاگ نویسی سریعترین یا بهینهترین راه برای به دست آوردن مخاطب نیست. حداقل برای من. نوشتههام مخاطب خیلی خاصی رو میطلبید و اون زمان من واقعا به دنبال مخاطب بیشتری بودم. مدیومی که برای این کار انتخاب کردم اینستاگرام بود. جدای از تمام بحثهای سطحی بودن مخاطب در اینستاگرام و هزارتا حرف دیگه، اتفاقا مخاطبهای خیلی خوبی رو هم به دست آوردم که باعث شد این باور توی من بره زیر سوال. اینکه آیا واقعا مخاطب توی اینستاگرام سطحیه؟ …
دنیای بازارهای مالی مانند سرزمین ناشناختهی جذابی است که به همان اندازه زیبایی و جذابیتش، میتواند خطرناک و کشنده باشد. فضای بی رحمی که هر از گاهی دست به یک پاکسازی گسترده میزند و بازیگرانی که توانایی سازگاری و بقا ندارند را به راحتی حذف میکند. شاید به همین دلیل است که وقتی یک ریاضیدان برجسته، از دنیای آکادمیک پا به این سرزمین میگذارد و نه تنها دوام میآورد، بلکه موفقیتهای زیادی را هم از آن خود میکند، تبدیل به سوژهای بسیار جذاب میشود. جیمی سایمونز (James Harris Simons) همان سوژهای است که هنوز هم شاید توضیح قانعکنندهای برای موفقیت بیمانندش وجود نداشته باشد و همانطور که خودش دوست دارد تاکید کند، شانس بسیاری آورده است. اما تاثیر او و همکارانش بر بازارهای مالی را نمیتوان انکار کرد. برای مرور …
ماهیت این پست شاید کمی با مطالب دیگری که در این وبلاگ میخوانید متفاوت باشد. عمدهترین تفاوت آن هم این است که مخاطب اصلی یا شاید بشود گفت تنها مخاطب این پست خود من هستم. مدت زیادی است که مشاهداتم در زمینه کسب و کار را ثبت میکنم و به دنبال این هستم که ببینم یک بیزینس چطور ایجاد میشود و در طول زمان دوام میآورد. در طول ۸ سال گذشته سه بار تلاش کردم که کسب و کاری را راه بیندازم و البته تمام این تلاشها تا به امروز با شکست مواجه شده است. افراد بسیاری را هم میشناسم که در این تلاش شکست خوردهاند و افرادی را هم دیدهام که در این تلاش موفق بودهاند. آنچه که در ادامه این پست میآید تلاش من برای ثبت اصولی است …
یک ماه پایانی سال ۱۳۹۸ و تمام روزهای ابتدایی سال ۱۳۹۹ تا به امروز برای بسیاری از ما مانند یک کابوس عجیب و غریب بوده است. انگار وارد یکی از فیلمهای آخرالزمانی شدهایم و با اینکه بیشتر این فیلمها پایان خوشی دارند، ما هنوز پایان خوش این داستان را نمیتوانیم تصور کنیم و هر روز از خود میپرسیم چه زمانی قرار است که زندگی به حالت عادی خودش برگردد؟ اصلا زندگی قبل از تمام این ماجراها چه شکلی بود؟ روزهای اولی که اخبار مربوط به ورود ویروس کرونا به داخل ایران منتشر شد، واکنش بسیاری از افراد، رسانهها و حتی مسئولین این بود که خطر جدیای وجود ندارد و همه چیز تحت کنترل است. روزهای اول ترس و وحشت از این ویروس سرزنش میشد و تقریبا همه ما داشتیم همدیگر …
گاهی برخی مفاهیم آنقدر تکرار میشود که دیگر معنی اصلی آن از یادمان میرود و در هر موردی که میتوانیم از آنها استفاده میکنیم. نوآوری برهمزننده (Disruptive Innovation) و برهمزنندگی (Disruption) هم از این دست مفاهیم هستند که به این مشکل دچار شدهاند. در اخبار مختلف میخوانیم که رانندگان آژانس و تاکسی در شهرها و کشورهای مختلف به تاکسیهای اینترنتی اعتراض میکنند و گاهی به آنها حمله میکنند (+ و +)، خودروهای الکتریکی تسلا مورد حمله مالکان خودروهای دیزلی قرار میگیرد، نماینده آژانسهای املاک تهدید میکند که دیوار را خراب میکنیم و اتفاقاتی که هر روز در دنیای کسب و کار در حال رخ دادن است و تعداد آنها هم هر روز رو به افزایش است. اتفاقاتی که نشاندهنده برهمخوردن یک بازی قدیمی و ورود به دنیایی جدید است. جذابیت …
تنسنت (Tencent) از آن دست شرکتهایی است که نگاه به تاریخچه نوآوریها و توسعه آن، به ما ثابت میکند که نوآوری چیزی نیست که تنها در انحصار سیلیکن ولی باشد. محصولات و مدلهایی که تنسنت به دنیای کسب و کار معرفی کرده کم نیستند و همین حالا هم دنیای ما را تحت تاثیر قرار دادهاند. شاید از نگاه یک ناظر بیرونی که تازه با این شرکت آشنا شده، تنها مزیت تنسنت سیاستهای اینترنت بسته دولت چین و فرصت کپی کردن مدلهای خوب از کسب و کارهای خارجی است. بررسیهای بیشتر اما چیز دیگری را برای ما آشکار میکنند. اینکه چه میشود که یک پلتفرم موفق شکل میگیرد و موفقیتش را بارها و بارها، و بارها تکرار میکند. در بخش اول بررسی این شرکت، به سراغ پونی ما (موسس تنسنت) رفتیم …
شهردار، کارآفرین، کاندیدای دوره اخیر انتخابات ریاست جمهوری، غول والاستریت و … صفتهایی است که همزمان تنها برای یک نفر صدق میکند : مایکل بلومبرگ (Michael Bloomberg). با این که زندگی مایکل بلومبرگ از دور، بسیار شبیه به رویای آمریکایی است، اما پستی و بلندیهای زیادی در مسیر تبدیل شدن او به شخصیتی که امروز ما میشناسیم وجود داشته که میتواند سوژه یک داستان جذاب باشد. داستانی که خود بلومبرگ تصمیم به روایت آن در دوران میانسالی خود گرفت و کتابی با نام بلومبرگ اثری از بلومبرگ (Bloomberg by Bloomberg) را نوشت. بعید است که نام بلومبرگ تا به حال به گوشتان نخورده باشد. خبرگزاری بلومبرگ، شبکه خبری بلومبرگ، ایستگاه رادیویی بلومبرگ، مجلات و نشریات مختلف بلومبرگ، ترمینال بلومبرگ، بلومبرگ به عنوان شهردار، بلومبرگ به عنوان سوژه جذاب قبل از …