جو لانسدیل (Joe Lonsdale)، یکی از ذهنهای درخشان سیلیکن ولی است. او به عنوان کارآموز وارد پیپل (Paypal) شد و پس از به فروش رفتن آن، در کنار پیتر تیل (Peter Thiel) یکی از مرموزترین و ارزشمندترین استارتاپهای قرن بیست و یکم را بنا کرد. این استارتاپ که امروز به دولتها و سازمانهای بینالمللی و شرکتهای بسیار بزرگ خدمترسانی میکند پالانتیر (Palantir) نام دارد. اما امروز به جای صحبت از لانسدیل میخواهیم پیتر ثیل را از نگاه او ببینیم.
بله، همان پیتر ثیل معروف که به احتمال زیاد شما هم او را میشناسید و کتاب صفر به یک او را بهتر از من حفظ هستید. اتفاقا صدرا هم در پادکستش خیلی خوب خلاصه این کتاب را توضیح میدهد که توصیه میکنم حتما آن را گوش کنید (استارتباکس (اپیزود دوم) : صفر تا یک).
دلیل اینکه در این پست تصمیم گرفتیم پیتر ثیل را از نگاه جو لانسدیل بررسی کنیم کمی پیچیده است.
اول از همه جو لانسدیل چندین سال در کنار پیتر ثیل کار کرده است. این که کتاب یک نفر را بخوانیم با این که کنار او کار کنیم تفاوت بسیار زیادی دارد. در واقع همان تفاوت حرف و عمل است.
دوم این که خود جو لانسدیل ذهن جالبی دارد و بدون شک بررسی او از پیتر ثیل میتواند درسهای زیادی برای ما داشته باشد. راستش وقتی جو لانسدیل چیزهایی که از پیتر ثیل یاد گرفته را تعریف میکند، به همان مقداری که ما در مورد پیتر ثیل اطلاع کسب میکنیم، شناخت خوبی هم از جو لانسدیل به دست میآوریم.
سومین دلیلی که به نظرم بسیار مهم است، این است که با توجه به نکات بالا ما میتوانیم بخشی از مدل ذهنی پشت پالانتیر را به خوبی ببینیم. این که این استارتاپ چطور رشد کرده و چه نگاهی به رقابت و همکاری و استخدام افراد و … دارد.
پس بیش از این مقدمه را طولانی نمیکنیم و ۹ درسی که جو لانسدیل از پیتر ثیل یادگرفته را با هم مرور میکنیم.
۱. استدلال خود را به اجزای مختلف تقسیم کنید و مهمترین عامل را شناسایی کنید.
اگر برای انجام یک کار، یک دلیل قانع کننده و کافی ندارید، شاید بهتر باشد به این موضوع فکر کنید که آیا این کار مهم هست یا نه. خیلی وقتها ما میخواهیم کاری را انجام دهیم و دلایل زیادی هم برای انجام آن میآوریم اما آنقدرها به این دلایل فکر نمیکنیم. اگر برای انجام کار خود، نمیتوانید تنها یک دلیل محکم بیاورید، به این موضوع فکر کنید که شاید از نظم فکری کافی برخوردار نیستید.
۲. توجه خود را تقسیم نکنید : با تمرکز بر روی یک چیز، به ازای یک واحد تلاش آورده بیشتری خواهید داشت.
اگر به صورت جزئی و در سطوح پایین بخواهیم بررسی کنیم، یک ساعت تمرکز اضافه بر روی پروژه فعلی، آورده بسیار بیشتری برای ما خواهد داشت نسبت به این که این یک ساعت را بر روی یک پروژه جدید صرف کنیم یا بدتر از آن، ۵ دقیقه برای ۱۲ پروژه جدید وقت بگذاریم. قبل از این که کار جدیدی را شروع کنید، بهتر است که هزینه فرصت آن را در مقابل پروژه فعلی خود بسنجید. سعی نکنید خودتان را قانع کنید که این پروژه جدید مکمل پروژه فعلی شماست و به شما کمک خواهد کرد!
در حالت کلی، بهتر است در نظر بگیریم که تلاش و تمرکزی که ما صرف یک پروژه میکنیم، در ابتدا نتایج کمتر از حد انتظار ما را خواهد داشت و با تلاش و تمرکز بیشتر، آوردههای ما هم بیشتر خواهد شد. (همان ناحیه خاک خوری خودمان. در مقاله اصلی این فرآیند به یک تابع محدب یا Convex تشبیه شده است.)
پس با در نظر گرفتن این که یک دوران خاک خوری خواهیم داشت، بهتر است هزینه فرصت ورود به بازارهای جدید را محاسبه کنیم. انتقال منابع از پروژه فعلی به پروژههای جدید هزینههای زیادی برای ما در پی خواهد داشت. به جز شرایطی که فرصتهای جدید ارزش بسیار بالایی دارند، بهتر است که منابع خود را صرف پروژه فعلی خود کنید.
۳. در استخدام افراد، ارزش بسیار بالایی برای هوش قائل شوید. هوش مانند تمرکز آوردهها را افزایش میدهد.
هوش هم مانند تمرکز است. باهوشترین افراد میتوانند چندین برابر افرادی که هوش کمتری دارند مولد باشند. نکته کلیدی در استخدام افراد، این است که مهارتهای بالقوه افراد را به مهارتهای موجود آنها ترجیح دهید و مهارتهای بالقوه هم بیشتر از تمرین، به هوش افراد بستگی دارد.
۴. دغدغه شما باید رسیدن به کمال باشد.
اگر شما میخواهید چیزی را طراحی کنید که یک مشتری از آن استفاده کند، یا این که قرار است در فضای عمومی شما را نمایندگی کند، آن چیز تا زمانی که بی عیب و نقص و فوقافعاده نباشد، به اندازه کافی خوب نیست.
به خصوص در دنیای نرمافزارها که بسیاری از موقعیتها به دلیل اثر شبکهای و هزینههای تغییر، ماهیت winner-take-all دارند و برنده صاحب همه چیز خواهد شد. برنده شدن در این شرایط یعنی شما عملکرد ۹۹/۹۹ درصدی دارید. برنده در این سیستم تقریبا همه چیز را از آن خود میکند و تنها مقدار ناچیزی برای باقی رقبا میماند. در این شرایط ۹۹/۹۹ درصد ارزش به مراتب بیشتری از ۹۸ درصد دارد. اگر ساعت یک نصفهشب است و شما چیز خیلی خوبی را ساختهاید، رسیدن از ۹۸٪ به ۹۹/۹۹٪ چیزی است که باعث میشود چند ساعت دیگر وقت بگذارید تا یک چیز شگفتانگیز بسازید.
۵. جزئیات را به عنوان شاخصهایی در نظر بگیرید که به حقایق بزرگتر اشاره میکنند (به خصوص وقتی که نتایج مطابق میل شما نیست).
با وجود خطرات این روش (شاخصها همیشه درست کار نمیکنند) اغلب مواقع شما میتوانید حکمت زیادی را از این شاخصهای نامحسوس به دست بیاورید. میزان شایستگی یک فرد، میزان سختکوشی او یا نظر چند شخص زیرک، میتواند اطلاعات بسیار زیادی در مورد یک گروه به شما بدهد که پیش از تصمیم به همکاری با آن گروه میتوانید به این شاخصها نگاه کنید و سپس تصمیم بگیرید.
نکته اساسی در این مورد این است که ذهن خود را باز بگذارید و تا جایی که میتوانید به شاخصهایی که پیدا میکنید توجه کنید، به خصوص زمانی که سوگیریهای شما را تایید نمیکنند.
شاخصها میتوانند عوامل مختلفی مانند اهمیت یک قرارداد، اثرگذاری نرمافزار ما در سناریوهای مختلف و یا عقاید و سوگیریهای تصمیمگیران کلیدی باشد. افراد معدودی هستند که به این شاخصها آنطور که باید توجه میکنند.
۶. با صحبت درباره برنامهها و کارهای آینده وقت خود را تلف نکنید. در عوض بلافاصله دست به کار شوید.
تنبلی فکری به راحتی شما را در خود میبلعد. اگر یک جا نشستهاید و دارید با دیگران در مورد مسائلی صحبت میکنید که قرار است به سراغ حلشان بروید، به احتمال زیاد کارایی زیادی نخواهید داشت و راه به جایی نخواهید برد. در تکنیک GTD (getting things done که در کتابی به همین نام معرفی شده) هم شما کارهایی که کمتر از ۲ دقیقه وقت نیاز داشته باشند را به بعد موکول نمیکنید. در بسیاری از موارد شما با صرف تنها چند دقیقه حداقل میتوانید مسائل را برای خود شفاف کنید و نیازی به تعویق انداختن آنها نیست.
۷. زمانی را کنار بگذارید به حرف افراد باهوشی که مخالف شما هستند توجه کنید.
این کار ساده نیست. هر سازمانی با گذشت زمان، در مییابد که یک سری از روشها و سوگیریهای خاص، به خوبی کار میکنند و هرچه موفقتر میشود، ذهنیت منحصربهفرد خود را توسعه میدهد. ما نمیتوانستیم بدون روشها و اصولی که در طول زمان آموختهایم موفق شویم، از طرفی هم نمیتوانیم دلایل صحیح بودن راهکارهای خود را به سادگی توضیح بدهیم.
غرور خاصی حول ساختارهای موفق شکل میگیرد که نباید اجازه دهیم به نوعی تحجر تبدیل شود. به همین دلیل ما باید همیشه با تکیه بر قضاوت خود، به دنبال افراد باهوشی باشیم که با ما مخالف هستند یا حتی راهکارهای متفاوتی نسبت به ما برگزیدهاند و نسبت به چیزهایی که ممکن است از آنها بیاموزیم، ذهن خود را باز بگذاریم. با اینکه پیتر ذهنیتی بسیار توسعهیافته و جدای از جمع دارد، مرتب این کار را انجام میدهد و این چیزی است که او را بسیار موثر نگاه میدارد.
۸. به متحدان بیرون از شرکت مشکوک باشید و به اجرای هیچکس خارج از پالانتیر اعتماد نکنید.
به صورت کلی، این مورد به این خاطر است که اهداف و انگیزههای شرکتهای دیگر همراستا با شرکت ما نیست و اگر به فرض اهداف آنها به صورت مقطعی در راستای اهداف ما قرار بگیرد، با تغییر موقعیت این شرایط تغییر خواهد کرد و دیگر صادق نخواهد بود.
به صورت خاص، شرکتهای دیگر فرهنگ اجرایی متفاوت با پالانتیر دارند و ما قدرت این را نداریم که فرهنگ خود را به آنها تزریق کنیم. در همان روزهای اول، پیتر با توجه به همین موضوع توانست پالانتیر را از یک همکاری که آن را نابود میکرد حفظ کند.
در عمل همین نوع تفکر همراه با شک و تردید باعث شده که دیگران را مجبور کنیم تا در ابتدا هزینه را پرداخت کنند که راهی برای اثبات ارزشمان است و به خوبی هم جوابش را پس داده است. در نهایت، تنها اجرای خودمان است که میتواند ما را پیروز میدان کند.
۹. به اصول اولیه مراجعه کنید و به سرعت بر اساس جمعبندیهای جدید خود اقدام کنید.
سادهترین کار این است که به جای تصور دنیایی که دوست داریم داشته باشیم، با خودمان بگوییم همینی است که هست. به عنوان مثال فرض کنید یک ویژگی محصول نیاز به بازبینی دارد. یک راهکار این است که همین محصولی که داریم را در نظر بگیریم و به این فکر کنیم که چه تغییرات جزئی میتواند مشکل این ویژگی خاص از محصول را حل کند. اما راهکار دیگری هم وجود دارد. یک راهکار سازنده این است که تصور کنیم داریم روی یک بوم سفید نقاشی میکنیم و در واقع آن ویژگی را از پایه مورد بازبینی قرار دهیم.
[پیشنهاد مطالعه : تفکر بر پایه اصول اولیه چیست و چطور میتوانیم از آن استفاده کنیم؟]
در هر دو حالت، کار درست این است که از کُدهای موجود دوباره استفاده کنید. اما با شروع از اصول اولیه شما میتوانید ذهن خود را از پیشفرضها رها کنید و محدودیتها را کنار بزنید. در این حالت، شما میتوانید پیشفرضهایی که بر سر راه حل مسئله شما وجود دارند را کنار بگذارید.
منبع (+)
1 دیدگاه On سری مدل ذهنی (قسمت یازدهم) : ذهن پشت مرموزترین استارتاپ سیلیکنولی چطور کار میکند؟
پینگ بک: لینکهای هفته (436) – گزارهها ()