لذت نوشتن

تقریبا از اردیبهشت سال ۱۳۹۹ فعالیت جدی من توی این وبلاگ متوقف شد. آخرین پستی هم که نسبتا تازه هست و دی ۱۴۰۰ منشر شده، فرایند مطالعه و تحقیق و نوشتنش مربوط به همون سال ۱۳۹۹ هست. این موضوع چند دلیل خیلی ساده داشت.

اولین دلیلش این بود که متوجه شدم وبلاگ نویسی سریع‌ترین یا بهینه‌ترین راه برای به دست آوردن مخاطب نیست. حداقل برای من. نوشته‌هام مخاطب خیلی خاصی رو می‌طلبید و اون زمان من واقعا به دنبال مخاطب بیشتری بودم. مدیومی که برای این کار انتخاب کردم اینستاگرام بود. جدای از تمام بحث‌های سطحی بودن مخاطب در اینستاگرام و هزارتا حرف دیگه، اتفاقا مخاطب‌های خیلی خوبی رو هم به دست آوردم که باعث شد این باور توی من بره زیر سوال. اینکه آیا واقعا مخاطب توی اینستاگرام سطحیه؟ استوری‌های من حداقل ۱۰۰۰ کلمه داشت و بعضی وقت‌ها خیلی بیشتر هم می‌شد اما هزاران نفر دقیقا به همین خاطر دنبالم کردن. خلاصه بگذریم.

دومین دلیل یک خورده ذهنی بود. انگار توی ذهن من وبلاگ شخصیم حتما باید به مدل ذهنی می‌پرداخت. یک جایی من تصمیم گرفتم که در مورد مدل ذهنی آدم‌هایی که برام جالب بودن بنویسم. ولی همین الان که دارم این رو تایپ می‌کنم خیلی از اون آدم‌ها دیگه واقعا برام جالب نیستن. حتی اون سبک نوشتن به صورت قدیم رو هم خیلی نمی‌تونم برم سمتش و بهم کمکی نمی‌کنه.

سومین دلیل هم طولانی بودن نوشته‌های اینجا بود. من برای تولید هر کدوم از محتواهای اینجا ساعت‌ها وقت می‌گذاشتم و بارها و بارها منابع رو چک می‌کردم و رفت و برگشت داشتم. اوایل که این کار رو شروع کردم نوشتن برام تجربه لذت‌بخشی بود. اما این سبک نوشتن به شکل مقاله‌های علمی اصلا برام جذابیتی نداشت و هرچقدر که پیش می‌رفت این رفت و برگشت‌ها برام آزاردهنده هم می‌شد. برای نوشتن یک مطلب ۵ هزار کلمه‌ای اصلا اغراق نکردم اگر بگم حداقل ۴۰ ساعت وقت گذاشتم و سهم نوشتن توی همین فرایند خیلی کم بود. یک پاراگراف می‌نوشتم و باید برمی‌گشتم کتاب و مقاله‌های دیگه رو می‌دیدم که دقیق نوشته باشم و رفرنسی رو جا ننداخته باشم و یک جاهایی هم رشته تفکراتم کلا پاره می‌شد. این رو بذارید کنار وسواسی که من دارم و با نوشتن هر مقاله و تعریف‌هایی که می‌شنیدم، وسواسم برای مقاله بعدی بیشتر می‌شد. اگر برای مقاله اول ۲ ساعت وقت گذاشتم، بعدی حداقل باید ۴ ساعت ازم وقت می‌گرفت تا اینکه آخرا رسیده بودم به چند ده ساعت. یه جورایی ادامه این فرایند امکان پذیر نبود دیگه برام.

این سه تا دلیل کنار هم باعث شد که نوشتن اینجا رو کم کم فراموش کنم. اوایل با خودم می‌گفتم مقاله بعدی که می‌نویسم باید خیلی چیز فوق‌العاده‌ای باشه و کلی باید براش وقت و انرژی بذارم (احتمالا بالای ۱۰۰ ساعت) بعد همینطور عقب انداختم و از یک جایی به بعد یادم نمیومد که چه شکلی اینجا می‌نوشتم :))

البته معدود مقاله‌هایی بود که واقعا از نوشتنشون واقعا لذت بردم و فکر کنم مخاطب خودش می‌فهمه کدوم‌ها بودن.

این لذت که شاید توی کم‌تر از ۱۰ تا پست اینجا تجربه کردم رو به کلی فراموش کرده بودم. تا اینکه چند وقت پیش یاد لذت نوشتن توی وبلاگ افتادم. نوشتنی که به هیچ شکلی و هیچ جای دیگه تکرار نمی‌شد. جرقه‌هایی که موقع مواجهه با مسائل مختلف توی ذهنم می‌خورد و خورده خورده یک جا یادداشتشون می‌کردم و وقتی کنارشون می‌ذاشتم به یک تصویر کلی می‌رسیدم و سریعا تایپ کردن رو شروع می‌کردم و تا وقتی که مطلب رو تموم نکرده بودم دستم رو از روی کیبورد بر نمی‌داشتم.

اما فقط لذت نوشتن نبود، نوشتن برای من ابزاری بود که بهتر در مورد دنیای اطرافم فکر کنم. یکی از راحت‌ترین راه‌های فکر کردن برای من مکتوب کردن و نوشتنه. حتی هرچقدر هم سخت باشه نسبت به جلو بردن یک مسئله به صورت ذهنی به خاطر ضعف حافظه و … خیلی راحت‌تره. این رو هم می‌دونم که مطالبی که خیلی برام نوشتنشون سخت می‌شد به خاطر نیاز خیلی زیاد به رجوع چند باره به حافظه‌م بود. یعنی باید خیلی خوب چیزهایی که خونده بودم یادم میموند که خب نمی‌موند :)) و این باعث می‌شد مجبور بشم چندین بار برگردم و مطالب رو مرور کنم و از لذت اصلی نوشتن محروم بشم.

نوشتن وقتی برام لذت بخش بود که ایده‌های کوچیکم رو یادداشت می‌کردم و بر اساسشون جلو می‌رفتم و می‌نوشتم و حتی موقع نوشتن ایده‌ها به ذهنم می‌رسیدن. نه اینکه بر اساس یک چارچوب سفت و سخت تعیین شده بخوام برم جلو و صرفا نقل قول کنم.

خلاصه داشتم می‌گفتم. چند روز پیش یادم اومد که نوشتن چقدر می‌تونست برام تجربه لذت بخشی باشه. لذتی که نه توی استوری‌های اینستاگرام تجربه کردم نه توی نوشته‌های کوتاه لینکدین نه حتی توی نوشتن شخصی برای خودم. این شد که تصمیم گرفتم با تغییراتی نوشتن توی این وبلاگ رو ادامه بدم.

تغییرات تا اطلاع ثانوی این شکلیه که:

فقط در مورد موضوعاتی می‌نویسم که دوست دارم در موردشون فکر کنم، نه موضوعاتی که احتمالا مخاطب بیشتری رو جذب اینجا می‌کنه.

گور بابای سئو، از اولم ارتباط نگرفتم با این وصله ناجور :))

سهم تفکرات خودم و چیزهایی که به ذهنم می‌رسه باید بیشتر از ۵۰٪ هر نوشته باشه. یعنی Curate و ترجمه کردن رو دیگه سمتش نمی‌رم یا بخش خیل کوچکی از نوشته‌های من رو تشکیل می‌ده.

و اینکه نوشتن اینجا برای من حکم یک ابزار برای حل مسئله و نگاه کردن از زاویه‌های مختلف به یک موضوع رو خواهد داشت بیشتر و طبیعتا برای حل مسئله و فکر کردن بهتر طول نوشته‌ها احتمالا زیاد خواهد بود و به ریسرچ خوب هم نیاز خواهد داشت اما قرار نیست ریسرچ‌هام رو اینجا جمع کنم و بذارم کنار هم بلکه خروجی نهایی نوع نگاه من بعد از انجام اون ریسرچ‌ها و مطالعات خواهد بود.

نسخه اولیه هر پست وبلاگی من، باید کثیف‌ترین، پرغلط‌ترین، بی‌تصویر‌ترین و غیرخواناترین نسخه موجود باشه اصلا. واقعیتش برای غلبه بر وسواس شدیدم مجبورم این کار رو انجام بدم. مهم چیز دیگریه توی این نوشته‌ها نه فرمت و شکل اون.

خلاصه که با این تغییرات امیدوارم بتونم وبلاگ نویسی رو باز هم ادامه بدم و بتونم شفاف‌تر به مسائلی بپردازم که واقعا نیاز دارم بهتر بهشون فکر کنم.

و البته یک درخواست هم از شمای مخاطب دارم. اینکه با مشارکت و کامنت گذاشتن و به چالش کشیدن نوشته‌هام به من کمک کنید که این فرایند فکر کردن و نوشتن رو بهتر کنم. البته اگر به این مسائل علاقه‌مند هستید. در ادامه هم لیستی از مواردی که ذهن من رو مشغول کرده یا خواهد کرد رو می‌نویسم:

  • یک سری از این مسائل طبیعتا کاری هستن و مرتبط با شغلم که طبق آخرین بروزرسانی مدیریت محصول هست :)) اینکه چه شکلی می‌شه مدیر محصول خوبی بود؟ چه شکلی باید به مسائل نگاه کرد؟ چه مهارت‌هایی نیازه برای موثر بودن توی این جایگاه؟ چطور می‌شه تمام کننده خوبی بود توی کارها؟ اینکه می‌گن یه نفر توی اجرا کردن ایده‌ها قویه اصلا یعنی چی؟ چه شکلی می‌شه از دنیای ایده دادن و انتزاعیات رفت به دنیای اجرا کردن ایده‌ها؟
  • یک سری از مسائل در مورد مسیر شغلیه فارغ از این که جایگاه فعلی من چی هست. اینکه چه شکلی این مسیر رو تا به امروز طی کردم و چطور می‌شه بهینه‌تر این مسیر رو طی کرد در آینده؟ چطور می‌شه کم‌تر به در و دیوار خورد؟ اینکه می‌گن یادگیری توی کار مهمه اصلا یعنی چی؟ واقعا مهمه؟ اگر مهمه باید از افراد یادگرفت یا از ساختارها؟ با این وضع اقتصادی چه شکلی می‌شه یه سازمان مناسب پیدا کرد که فرصت یادگیری واقعی داشته باشه و ضربه نزنه به آدم؟ و خلاصه یه همچین چیزهایی.
  • یک سری مسائل شخصیه. اینکه چه مولفه‌هایی امین امروز رو ساخته. اینکه چرا یک سری کارها رو انجام ندادم یا دادم و توی امروز من چه تاثیری گذاشته؟ اینکه چه شکلی می‌تونم در حدی که می‌تونم بخشی از کنترل خودم رو به دست بگیرم یا تاثیر بذارم روی مسیری که دارم می‌رم. اینکه چه شکلی به مسائل نگاه می‌کنم و چارچوب حل مسئله و فکر کردن من اصلا چی هست و از کجا اومده و آیا مفید هست یا نه؟
  • با اجازه‌تون یک سری از مسائل ذهنی من که خیلی کم توی جاهای عمومی بهش پرداختم مسائل تاریخی و اجتماعی بوده. این رو خیلی کم شاید برم سراغش ولی تاریخ همیشه برای من جذاب بوده و هرازگاهی ممکنه برم بالای منبر و یک نگاه متفاوتی به یک مسئله خاص داشته باشم که در حد همون بالا رفتن از منبره و چیز خاصی نیست. اما خب دوست دارم بهشون فکر کنم و لذت بخشه برام.
  • و اما هنوز هم فکر کردن به کسب و کار و استراتژی و اینکه چه چیزهایی یک بیزینس رو موفق می‌کنه یا … برام جالبه و حتما از این دست مسائل رو هم خواهیم داشت.
  • تا یادم نرفته اینم بگم جا نمونه :)) فیلم، سریال و کتاب هم در این مکان مورد بررسی قرار خواهد گرفت. نمونه‌هاش رو قبلا داشتیم که سریال شنود (The Wire) بود. نکته جالبش هم اینه که همین سریال رو دوباره توی یک جمعی دیدیم و در موردش هفتگی صحبت می‌کردیم و دیدم چقدر می‌شه یاد گرفت از این روایت‌ها. البته این هم مثل همون مسائل تاریخی صرفا یک بالای منبر رفتنه احتمالا.

مواردی که گفتم البته قرار نیست الزامی ایجاد کنه که حتما بنویسم در موردشون، چون این شکلی دوباره میفتم توی همون چارچوب‌های قبلی که باید سری تولید کنم و به اسم یک سری من رو بشناسن و بعد نتونم خودم رو جمع کنم و ۵ سال ننویسم :)) ولی امیدوارم که این بار خوب پیش بره و بتونم با فرکانس بیشتری بنویسم.

5 دیدگاه On لذت نوشتن

  • سلام امین عزیز،
    چقدر خوبه که تصمیم گرفتی وبلاگت رو فعال‌تر کنی و بیشتر و با وسواس کمتر بنویسی. یکی از دوستانی هستی که خیلی راغبم نوشته‌هاشون رو بخونم و ازشون یاد بگیرم.
    با اینکه پیگیر استوریهای اینستاگرامت بودم و کاملا مشخص بود که براشون زحمت زیادی می‌کش و زمان زیادی صرف می‌کنی ولی همچنان پیگیر و منتظر نوشته‌های وبلاگت بودم و هرگز نتونستم ارتباط عمیقی با محتواهای اینستاگرامت برقرار کنم.
    خلاصه منتظر نوشته‌های جدیدت هستیم.
    موفق باشی.

  • سلام امین‌جان، خیلی خوشحالم که میخوای دوباره بنویسی. از خوندن مطالبت لذت میبرم. یکی از چیزهایی که خیلی جاش خالیه معرفی فیلم و مستندهایی هست که تو بلاگرقبلیت میکردی و اینجا اشاره کردی میخوای دوباره از اینکارها بکنی. سالم و موفق باشی:)

  • من فکر مکنم که کمال گرایی مانع نوشتن میشه. اگه اینو بزاری کنار همه چی درست میشه

  • به نظرم یه فرمول ساده داره نوشتن: «هر چه میخواهد دل تنگت بگو»

    یاور

  • امین جان من به شخصه بیصبرانه منتظر ورژن نزدیک-به-خود تر از نوشته‌هات هستم. به اون “گور بابای سئو” که نوشتی، یه گور بابای کمال‌گرایی هم اضافه کن و فقط بنویس .

جوابی بنویسید:

آدرس ایمیل شما به صورت عمومی منتشر نخواهد شد.