در روزهای گذشته به قدری غرق در گوشی بودم، که همه از دستم کلافه شده بودند. تمام این مدت من در حال استفاده از تردز (Threads)، برگشتن به توییتر، به همراه کمی عذاب وجدان از اینکه به راحتی در حال کنار گذاشتن آن هستم، و خواندن تحلیلهای مختلف در رابطه با این نبرد تازه بودم. سوالهای زیادی در ذهن داشتم و نمیتوانستم جلوی هیجانم را بگیرم. مدام در حال نوشتن و توضیح دادن برای دیگران بودم، و مشاهداتم را بارها و بارها مرور میکردم. چه اتفاقی افتاد؟ حالا چه میشود؟ باید چطور در مورد این رقابت فکر کنم؟ آیا داستان جالبی برای تعریف کردن وجود دارد یا نه؟ به طور خلاصه باید بگویم که تلاش من برای فهمیدن داستان واقعی، از همین الان شکست خورده است. من نه در متا …
دسته: استراتژی
دنیای بازارهای مالی مانند سرزمین ناشناختهی جذابی است که به همان اندازه زیبایی و جذابیتش، میتواند خطرناک و کشنده باشد. فضای بی رحمی که هر از گاهی دست به یک پاکسازی گسترده میزند و بازیگرانی که توانایی سازگاری و بقا ندارند را به راحتی حذف میکند. شاید به همین دلیل است که وقتی یک ریاضیدان برجسته، از دنیای آکادمیک پا به این سرزمین میگذارد و نه تنها دوام میآورد، بلکه موفقیتهای زیادی را هم از آن خود میکند، تبدیل به سوژهای بسیار جذاب میشود. جیمی سایمونز (James Harris Simons) همان سوژهای است که هنوز هم شاید توضیح قانعکنندهای برای موفقیت بیمانندش وجود نداشته باشد و همانطور که خودش دوست دارد تاکید کند، شانس بسیاری آورده است. اما تاثیر او و همکارانش بر بازارهای مالی را نمیتوان انکار کرد. برای مرور …
ماهیت این پست شاید کمی با مطالب دیگری که در این وبلاگ میخوانید متفاوت باشد. عمدهترین تفاوت آن هم این است که مخاطب اصلی یا شاید بشود گفت تنها مخاطب این پست خود من هستم. مدت زیادی است که مشاهداتم در زمینه کسب و کار را ثبت میکنم و به دنبال این هستم که ببینم یک بیزینس چطور ایجاد میشود و در طول زمان دوام میآورد. در طول ۸ سال گذشته سه بار تلاش کردم که کسب و کاری را راه بیندازم و البته تمام این تلاشها تا به امروز با شکست مواجه شده است. افراد بسیاری را هم میشناسم که در این تلاش شکست خوردهاند و افرادی را هم دیدهام که در این تلاش موفق بودهاند. آنچه که در ادامه این پست میآید تلاش من برای ثبت اصولی است …
گاهی برخی مفاهیم آنقدر تکرار میشود که دیگر معنی اصلی آن از یادمان میرود و در هر موردی که میتوانیم از آنها استفاده میکنیم. نوآوری برهمزننده (Disruptive Innovation) و برهمزنندگی (Disruption) هم از این دست مفاهیم هستند که به این مشکل دچار شدهاند. در اخبار مختلف میخوانیم که رانندگان آژانس و تاکسی در شهرها و کشورهای مختلف به تاکسیهای اینترنتی اعتراض میکنند و گاهی به آنها حمله میکنند (+ و +)، خودروهای الکتریکی تسلا مورد حمله مالکان خودروهای دیزلی قرار میگیرد، نماینده آژانسهای املاک تهدید میکند که دیوار را خراب میکنیم و اتفاقاتی که هر روز در دنیای کسب و کار در حال رخ دادن است و تعداد آنها هم هر روز رو به افزایش است. اتفاقاتی که نشاندهنده برهمخوردن یک بازی قدیمی و ورود به دنیایی جدید است. جذابیت …
تنسنت (Tencent) از آن دست شرکتهایی است که نگاه به تاریخچه نوآوریها و توسعه آن، به ما ثابت میکند که نوآوری چیزی نیست که تنها در انحصار سیلیکن ولی باشد. محصولات و مدلهایی که تنسنت به دنیای کسب و کار معرفی کرده کم نیستند و همین حالا هم دنیای ما را تحت تاثیر قرار دادهاند. شاید از نگاه یک ناظر بیرونی که تازه با این شرکت آشنا شده، تنها مزیت تنسنت سیاستهای اینترنت بسته دولت چین و فرصت کپی کردن مدلهای خوب از کسب و کارهای خارجی است. بررسیهای بیشتر اما چیز دیگری را برای ما آشکار میکنند. اینکه چه میشود که یک پلتفرم موفق شکل میگیرد و موفقیتش را بارها و بارها، و بارها تکرار میکند. در بخش اول بررسی این شرکت، به سراغ پونی ما (موسس تنسنت) رفتیم …
شهردار، کارآفرین، کاندیدای دوره اخیر انتخابات ریاست جمهوری، غول والاستریت و … صفتهایی است که همزمان تنها برای یک نفر صدق میکند : مایکل بلومبرگ (Michael Bloomberg). با این که زندگی مایکل بلومبرگ از دور، بسیار شبیه به رویای آمریکایی است، اما پستی و بلندیهای زیادی در مسیر تبدیل شدن او به شخصیتی که امروز ما میشناسیم وجود داشته که میتواند سوژه یک داستان جذاب باشد. داستانی که خود بلومبرگ تصمیم به روایت آن در دوران میانسالی خود گرفت و کتابی با نام بلومبرگ اثری از بلومبرگ (Bloomberg by Bloomberg) را نوشت. بعید است که نام بلومبرگ تا به حال به گوشتان نخورده باشد. خبرگزاری بلومبرگ، شبکه خبری بلومبرگ، ایستگاه رادیویی بلومبرگ، مجلات و نشریات مختلف بلومبرگ، ترمینال بلومبرگ، بلومبرگ به عنوان شهردار، بلومبرگ به عنوان سوژه جذاب قبل از …
جوان بیست یا سی و خوردهای سالهای که با دنیای اطرافش فرق دارد، خوره تکنولوژی است، تند تند حرف میزند، طرفدار آزادی بی حد و حصر است، خیلی خوب کُد میزند، لباسهای غیر رسمی میپوشد و بر خلاف بیزینسمنهای عصا قورت داده مخاطب را به هیجان میآورد و … . این تصویر ما از خیلی موسسان استارتاپهای بزرگ است. حداقل فیلم شبکه اجتماعی یا Social Media با تصویری که از مارک زاکربرگ ساخت این ذهنیت را در ما تقویت کرد. افرادی مثل ایلان ماسک و جف بزوس هم هر روز ابعاد جدیدی به این تصویر اضافه میکنند. در دنیای شرقیها اما انگار خیلی چیزها فرق میکند. کارآفرینان شرقی، مثل موجودات داستانهای هزار و یک شب هستند که هر کدام شکلی متفاوت و لایههای فراوان دارند و مرور داستان آنها، درسهای …
تصور کنید در اواخر دهه ۹۰ در یک جلسه با جف بزوس پیشنهاد ۱۰۰ میلیون دلار سرمایهگذاری در ازای ۳۰٪ از سهام آمازون را میدهید. او هم به شما میگوید که حاضر نیست با کمتر از ۱۳۰ میلیون دلار این معامله را انجام دهد و معامله به هم میخورد. چه حالی خواهید داشت وقتی که اخبار مربوط به موفقیتهای جف بزوس و آمازون را میبینید؟ داستان بالا کاملا واقعی است. ماسایوشی سان (Masayoshi Son) سرمایهگذار و کارآفرین بزرگ ژاپنی و موسس سافتبنک (SoftBank)، خاطره بالا را در یکی از سخنرانیهای اخیر خود تعریف کرده است. اما او این روزها بیشتر از هر وقت دیگری خوشحال و پرانرژی است و مانند کودکی که اسباببازیهای دلخواهش را به دست آورده، برنامههای خود برای آینده را با آب و تاب برای دیگران تعریف …
با مرور تاریخ تحولات صنایع مختلف جهان، یک پرسش همیشگی ذهن ما را درگیر میکند. بیزینسهای مختلف میآیند، محبوبیت پیدا میکنند، رشد میکنند، بزرگ و بزرگتر میشوند، قدرتمند میشوند و در نهایت به سادگی از یک رقیب تازه به میدان آمده و نوپا شکست خورده و نابود میشوند. بلاک باستر، کداک، بارنز اند نوبل و لیستی که میتوان آن را ادامه داد. اما پرسشی که برای ما مطرح میشود این است که کسب و کارهای نوپا یا استارتاپها که از نظر منابع مالی و غیر مالی توان مقابله با شرکتهای بزرگ و جا افتاده یا Incumbents را ندارند، چطور در نهایت پیروز میدان میشوند و غولهای بزرگ قدیمی را منقرض میکنند؟ داستانی که معمولا در تمام کتابهای بیزینسی برای تحلیل این پدیده گفته میشود، داستان داوود و جالوت است. خلاقیت …
با اینکه مدتهاست در فضای استارتاپی صحبت از این میشود که شکست چیز بدی نیست؛ اما به نظر میرسد که هنوز هم ما عادت داریم به سراغ افرادی برویم که کارنامه آنها تنها شامل موفقیتهاست یا اگر شکستی هم هست، در مقابل موفقیتها به چشم نمیآید. ارون لوی (Aaron Levie) از این قاعده مستثناست و شاید به همین دلیل باشد که نام او را زیاد نمیشنویم. ارون لوی مدیر عامل Box(+) است. یک سرویس ذخیرهسازی ابری که از سال ۲۰۰۵ کار خود را شروع کرد. ارون که از نوجوانی به دنبال توسعه نرمافزارها و سرویسهای مختلف بر بستر اینترنت بود، در دوران دانشجویی خود به این نتیجه میرسد که جابجا کردن یک فلش کار آزاردهندهایست و چقدر خوب میشد که همه اطلاعات یک فرد، از طریق دستگاههای مختلف و با اتصال …